دخترها بدانند فقط کافیه به زبون پسرها صحبت کنید تا همان مرد ایدال شما بشوند

  • علی اسفندیاری
  • شنبه ۱۳ آبان ۹۶
  • ۰۶:۵۸

اگه میخواید به پسر ها چیزی رو بگید لطفا به زبون پسرها صحبت کنید تا بتونیم بفهمیم چی میگید ازین کلی گویی ها دست بردارید چون هیچ پسری منظور شمارا نخواهد فهمید نمیدونید چقدر عذاب آوره وقتی میخوای نظر یکیو جلب کنی ولی حتی نمیتونه به زبونت حرف بزنه همیشه نمیدونی باید چیکار کنی به زبون ما پسرا حرف بزنید همونطور که ما به زبون شما دخترا حرف میزنیم خیلی عجیبه اینهمه خود شیفتگی دارین ولی حتی حرف زدن با یه پسر رو بلد نیستین مثلا وقتی از یه دختری میپرسی یه پسر برای ازدواج باید چه شرایطی رو داشته باشه برمیگرده میگه هی حداقلی هارو داشته باشه اون لحظه دلمون میخواد با آرپیچی بزنیم منفجرش کنیم آخه این چه طرز حرف زدن با یه پسره اصلا این کلمه حداقلی ها در ذهن پسر تعریف شده نیست به زبون پسرا بگید خونه داشته باشه ماشین داشته باشه و...یا مورد داشتیم به پسره گفته همسر آیندم باید منو دوست داشته باشه آخه اینم حرفه توبه یه پسر میزنی اون اصلا نمیفهمه اینو حالا چون دوست داره میگه چشم حتما من که عاشقتم و ازین چرتو پرتا ولی حقیقت اینه اصلا نفهمید تو چی گفتی باید به زبون پسرا بگید که یعنی برام کادو بخری توی جمع از من تعریف کنی منو اینجوری صدا بزنی مسافرت ببری و...یا دوستمو دیدم خیلی تو فکر بود ازش پرسیدم چیه گفت دوست دخترم گفت باید باهم مهربون باشی و بهم محبت کنی والا منم شنیدم از شیش ناحیه مغزی فلج شدم باید به پسرا بگید باید نازمو بکشی هر چند وقت یه بار پیشونی مو ببوسی یا چه میدونم هرچیزی که خودتون میخواید رو رک و پوسکنده بگید دست از کلی گویی بردارید 

اگر مرد این جامعه نامرد شد تقصیر توست بانو

  • علی اسفندیاری
  • پنجشنبه ۱۱ آبان ۹۶
  • ۰۷:۳۳

بارها و بارها در تلگرام و اینستاگرام پستهایی دیدم که دخترا و زنها کلا از پسرا ناله دارن که ای بابا پسرا همشون فلانن بهمانن تا یه پستی میزاری میگن آقا مردا همشون بی وفان اون یکی میگه همشون بی احساسن و.....

برای من واقعا جای تعجبه چون کل شخصیت  پسران رو خود زنهای جامعه درست کردند اما انقدر ازش ناله دارن یه پسر از یه زن به دنیا میاد 

مثل یه کتاب خالیه که میتونی هرچیزی توش بنویسی تمام دوران کودکی شونو که پایه اخلاق حساسات رفتار و کردار ایندشون قراره ساخته بشه رو توسط زنها تربیت میشن وقتی هم که به سن بلوغ میرسن جذب دختران جامعه میشن و از زیر نفوذ یک نسل از زنان به زیر نفوذ نسل دیگری از زنان کشیده میشن که آینده اونها رو میسازه 

پسران هر جامعه میخوان دل دختران اون جامعه رو به دست بیارن برای این کار باید مورد پسند اونا بشن مورد پسند اونا لباس بپوشند مورد پسند اونا حرف بزنن و مورد پسند اونها رفتار کنند پس توقعات دخترهای هر جامعه پسران اون جامعه رو میسازه پسران این جامعه هرچه هستند ماحصل توقعات و خواسته های شما هستند اگر میخواهید پسران تغییر کنند خودتان را تغییر دهید 

پشت چهره کسی که قهرمان نامیده شد

  • علی اسفندیاری
  • سه شنبه ۲۱ شهریور ۹۶
  • ۱۲:۲۹


اولین قطره باران که روی صورتم افتاد به آسمون نگاه کردم 

ابرهای سیاه آسمان آبی را تسخیر کرده بودند 

باد به شدت  میوزید صدای رعد مانند روی هم افتادن موجها فضا رو پر کرده بود موج ها تا ارتفاع دو متر بالا میومد و تا سی متر جلو تر خط معمول ساحل پیشروی میکردند 

با این حال ساحل مثل همیشه شلوغ بود 

من نگهبان ساحل بودم نباید میزاشتم کسی زیاد جلو بره 

_اه نمیدونم این تهرانی ها و مشهدی ها چرا تو این هوا هم دریا رو ول نمیکنند آخه کی تو این هوا میاد دریا؟ 

سوت پشت سوت 

انگار همه تصمیم گرفتند دست جمعی خود کشی کنند آخه کدوم آدم عاقلی میره تو این آب؟ 

نرید جلو غرق میشید 

دیالوگ های همیشگی 

_آقا دو هزار کیلومتر متر اومدیم بریم شنا گیر نده دیگه 

_اگه غرق شدیم پای خودمون 

_من خودم غریق نجاتم 

_من دوره جنگ خودم غواص بودم 

_بیا بریم شنا ببینیم کی بیشتر میره 

_من دریا دله سیکا وچومه 

و....

یه دختر بچه 5_6 ساله با داداشش زیاد جلو رفتند 

چند بار سوت زدم داداشش می گفت حواسم هست

داداشش 23_4 میخورد

-:-آقا بیا بیرون کجا بردی اون بچه رو 

_من خودم شنا بلدم 

-:-اون بچه رو کجا میبری مگه نمیبینی وضع دریا رو 

_حواسم بهش هم 

یه موج بزرگ اومد داداشه رو پرت کرد دختره گم شد

 دویدم تو آب

خدایا بچه کجاست موج پشت موج داره میاد 

بالاخره پیداش کردم

دویدم و از تو آب بیرون کشیدمش چنگ انداخت به لباسم و درحالی که گریه میکرد به شدت صرفه میکرد 

آب تا نزدیک سینه من بودم حد اقل 50 متر از ساحل فاصله داشتم 

جریان موج به طرف دریا برگشت 

تعادلم داشت بهم میخورد شنهای زیر پام داشت جابجا میشد و جریان شدیدی از آب به همراه شن داشت منو میکشید 

فقط خدا میدونه من چقدر ترسیده بودم 

نمیتونستم خودمو بیرون بکشم 

_دختره رو ولش کن خودتو نجات بده

برای لحظاتی این فکر ملکه ذهنم شده بودم 

تا اینکه خدا رحم کرد پام دوباره به کف دریا رسید و اومدم بیرون 

مادرش و داداشش دویدن سمت ساحل و اونو از دست من گرفتند 

تمام بدنم کوفته شده بود 

روی صندلی نشستم و به سختی نفس میکشیدم 

که یهو یادم افتاد 

وای پسر گوشیت تو جیبت بود 

اه لعنت به هرچی مسافر زبون نفهمه 

خلاصه اون روز گذشت و جدا از همه دمت گرم هایی که بهم گفتند 

هنوز حس عذاب وجدان منو رها نمیکنه 

عذاب وجدان اون لحظه ای که میخواستم ولش کنم 

هر کسی که منو میبینه میگه تعریف کن چیکار کردی قهرمان 

منم میشینم و با شور خاصی تعریف میکنم

ولی هر بار که دارم تعریف میکنم توی دلم غوغاییه 

بخاطر عذاب وجدان لحظه ای که میخواستم ولش کنم خودمو نجات بدم 

بزرگترین درد

  • علی اسفندیاری
  • دوشنبه ۲۰ شهریور ۹۶
  • ۱۶:۴۴

بزرگترین دردی که باید برای آن گریست 

بی رحمی ما نسبت به یکدیگر است 

درحالی که همگی 

تشنه محبتیم 


علی اسفندیاری 

رنج های پسرانه

  • علی اسفندیاری
  • شنبه ۷ مرداد ۹۶
  • ۲۲:۳۱

یه پسر میتونه تنها باشه 

خیلی تنها 

حتی توی خونه خودش

بعد از دانشگاه وقتشه بری سرکار 

اوایل با چه شور و شوقی دنبال کار میگردی یه کار خوب و آبرومند که بتونی استارت مستقل شدنو باهاش بزنی چه رویاهایی که تو سرت داری....

کار نیمی از دنیای یه پسره که بهش حس با ارزش بودن میده

یه ماه دنبال کار...

دوماه.... 

سه ماه... 

یه سال....

دیگه شور و اشتیاقت رو از دست میدی ذهنت همیشه درگیره و یه خلا رو درونت حس میکنی و وجودی پر از فکر که چکار کنی؟ حتی در مهمانی ها و جمع های دوستانه وقتی یکی میپرسه چه خبر؟ کجا مشغولی؟ دیگه به خودت نهیب میزنی 

بجنب دیگه پسر زمان داره میره 

فروریختن دیوار کاخ آرزو هاتو حس میکنی 

تمام سایت های ایده و کارآفرینی رو میگردی ولی هرکدوم از ایده ها برای شروع نیاز به چند ملیون پول داره 

دیگه دنبال یه کار خاص و مرتبط با رشتت نمیگردی فقط یه کار باشه با حداقل حقوق 

آگهی نیاز مندیها 

همه مغاره ها و ارگان ها 

حتی جاروکشی و آبدار چی... 



فرشته مرگ هم نمیتواند مارا آدم کند

  • علی اسفندیاری
  • چهارشنبه ۴ مرداد ۹۶
  • ۱۴:۵۰


فرشته مرگ


آیا تا بحال به مرگ فکر کردید؟ 

من از کودکی هر وقت به این حقیقت که روزی خواهم مرد فکر میکنم سر شار از یک حس غریب و غیر قابل توصیف میشم 

فرشته مرگ میاد 

دیر و زود نداره به موقع میاد چونه هم نمیشه باهاش زد 

هیچ راه فراری وجود نداره 

اینو همه میدونیم 

این مساله (اینکه همه میدونیم اون میاد و نمیشه جلوشو گرفت) باید به همه اهداف و خواسته های زشت ما پایان بده 

پس چرا دروغ؟ 

چرا خیانت؟ 

چرا جنگ؟ 

چرا طمع؟ 

چرا....؟ 

اون همه آن چه را که بخاطرش سرشار از طمع بودی دروغ گفتی خیانت کردی جنگ راه انداختی و...را از تو خواهد گرفت و تو حتی توان اعتراض در برابرش را نخواهی داشت 


مگر نه این که این مساله باید باعث بشه بیشتر بهم عشق بورزیم دندان طمع را بکنیم و عاشقانه بهم محبت کنیم؟؟؟ 

پس چرا این کارو نمیکنیم؟

عشق اول و آخر من

  • علی اسفندیاری
  • چهارشنبه ۲۱ تیر ۹۶
  • ۱۲:۲۲

همیشه دوسش داشتم 

مخصوصا وقتی تو هوای خنک اول صبح میومد 

از همون دوران کودکی که به مدرسه میرفتم و تو راه میومد 

هنوز هم وقتی باد خنک میزنه سرشار از ذوق کودکانه ای میشم که نمیشه توصیفش کرد 

میرم پنجره رو باز میکنم تا باد خنکش به صورتم بخوره و بوی دل انگیز اونو استشمام میکنم 

و میدونم که اون میاد 

تا اینکه آروم آروم صدای پاش میاد 

دلم میخواد برم بیرون به استقبالش 

دستامو باز کنم و به بالا نگاه کنم 

چشما مو ببندم و منتظر بشم تا اولین بوسه رو روی صورتم بذاره 

یک احساس وصف ناشدنی بهم دست میده که غیر قابل توصیفه 

نشستن اولین قطرات باران روی صورتم 

و باد خنکی که دست لای موهام میکشه و صورت منو نوازش میکنه 

من عاشقتم ای صبح بارونی عاشقتم 

واااای به رقص آمده اند برگ درختان 

از موسیقی بینظییری که مینوازند قطرات هنرمندت بر پشت بام ها و پیچا پیچ ناودان ها 

نسل ما خیانت کرده است و به زودی تاوان خواهد داد.

  • علی اسفندیاری
  • دوشنبه ۱۲ تیر ۹۶
  • ۱۶:۵۵

نسل ما خیانت کرده است و به زودی تاوان خواهد داد 
نسل ما به آنچه میان انسانها پیوند ایجاد کرد خیانت کرد 
نسل ما به کلمات خیانت کرد 
آری کلمات 
کلمات مقدسی ماندند خواهر_برادر_ابجی_داداش_ عشقم_ عزیزم_دوستت دارم و.... 
نسل ما به تمام زیبایی های دونفره خیانت کرد و اونها رو به لجن کشید

واقعا نسل ما به این کلمات مقدس خیانت کردند
وقتی نام مقدس خواهر رو بر روی کسی قرار دادیم که رابطه ما با اون فقط بر مبنای هوسه
وای بر ما...... از بی حرمت کردن مقام خواهر چه سودی برده ایم؟ 
و نام مقدس برادر رو بر روی پسری که در واقع جای دوست پسر ماست....  

فراتر از اینها ما به نام مقدس عشق هم خیانت کردیم 

وقتی اونو برای هوس و پول بیانش کردیم 

خیلی از کلمات معنا و قدرت شونو از دست دادند کلمات شریفی مثل عزیزم عشقم تبدیل به کلماتی پوچ و بی معنی شدند که برای هر منظور زشتی بکار میرن 

و من میترسم روزی که نسل ما ازدواج کنه هنگام بیان این کلمات هیچ شور و اشتیاقی از عشق در اون شعله نکشه چون بارها و بارها بخاطر چیز های بیخود اینارو به خیلیا گفت و همسرش هم بعد شنیدن این کلمات سرشار حس یگانگی و بی همتا بودن نشه چون قبلا هم این کلمه رو از خیلیا شنیده خیلی ها که فهمیده واسشون یکی مثل بقیه بود.....
ما تاوان این خیانت را خواهیم داد 

اسب قضاوت

  • علی اسفندیاری
  • يكشنبه ۴ تیر ۹۶
  • ۱۱:۲۶

اینهمه از دوران کودکی راجب قضاوت کردن انشا نوشتم ولی نمیدونم چرا خودمم بعضی وقتها با اسب قضاوت میتازم شاید بخاطر حس بالاتر و برتر بودنی هست که اون لحظه دست میده 

شایدم احساس ضعفی در خودمون میکنیم که میخوایم اینطور پوششش بدیم 
من فکر میکنم قضاوت کردن اعتیاد میاره و کسی که درگیرش شد شاید بخاطر همون شیرینی لحظه ای که تا افلاک میبرتش نتونه به همین سادگی دست از این عمل بکشه البته این نظر شخصی خودمه 
بهرحال میدونم کار زشتیه چون خودم دوست ندارم راجب من اینطوری یه طرفه تا محکمه قاضی بتازند 
اول خودمو.گفتم چون معمولا همه بعضی وقتها اینکارو میکنن اما سعی میکنم تا حد ممکن طرفو درک کنم ولی میبینم خیلی ها اصلا به هیچ قاعده ای پای بند نیستند و همچنان با اسب قضاوت میتازند آنهم چه تازیدنی یکی هم نیست بگوید به کجا چنین شتابان 


زنها دم از تبعیض جنسیتی میزنن ولی این مردها هستند که زیر فشار تبعیض دارن نابود میشن

  • علی اسفندیاری
  • يكشنبه ۲۸ خرداد ۹۶
  • ۲۳:۳۸

تو تلگرام به سر میبردم که مثل همیشه چندتا پیام اومد راجب تبعیض جنسی که در ایران بین زن و مرد و جود داره و اینکه دارن حق خانوما رو ضایع میکنن و این حرفها 


فوری هم کلی لایک خورد و داد بعضی بانوان درومد که بله ما آزادی نداریم و.این جور حرفا...


من با خودم فکر کردم آیا واقعا تبعیض جنسیتی داریم؟ 

آیا واقعاً حق بانوان داره ضایع میشه؟ 

بالاخره به این نتیجه رسیدم که 

بله ما تو این کشور تبعیض جنسیتی داریم 

اما این خانوما نیستن که تحت فشار هستند 

به نظر من مرد ها و پسرهای این جامعه دارن زیر بار تبعیضی که جامعه بین دو جنس میزاره له میشن 

تبعیضی که به خانوما و دخترا حق میده و از مردها و پسرها فقط انتظار داره 


فرض کنید یه پسر بیست ساله کاری پیدا کنه بره سرکار (امیدوارم همه پسرا تو این سن کار بگیرن) خوب پسره دیگه باید بره سرکار 

تازه خدا به داد پسرای همسنش که نتونستن کار بگیرن برسه همیشه زیر تیغ انتقاد قرار خواهند داشت که فلانی هم سن توعه ها.....

از همین سن رو اعتماد به نفسش راه میرن یه پسر در حالت عادی خودش در جستجوی کار برای تشکیل زندگی ایندش هست و به خاطرش دغدغه فکری داره ولی با این مقایسه ها احساس له شدن و  عقب ماندگی بهشون دست میده 

اگه یه دختر بیست ساله بره سرکار چی؟ چی میگن؟ آفرین خانومی شدیا به به و چه چه.... 

چی میشه کلی اعتماد به نفس میگیره هیچ کس هم دخترشو با این مقایسه نمیکنه که ببینید دختر فلانی رفت سرکار شما نرفتید 

اخبارو ببینید فلان جا در حمله تروریستی یازده زن کشته شدن 

داعش هفتا دخترو اسیر گرفته 

آیا صحبتی از مردهایی که کشته شدند یا اسیر گرفته شدن میشه؟ انگار حقشون بوده که کشته یا اسیر بشن 

یه دختر بعد تموم شدن درسش آزادانه به دنبال کار میره ایا یک پسر همین آزادی رو داره؟ 

نه چون باید بره سربازی 

چرا دخترها رو نمیفرستن سربازی اگه یه نگاهی به تلگرام و اینستاگرام بندازین میبینید چقدر بهش علاقه دارند 

اگه دخترها رو بفرستید سربازی هم تبعیض جنسیتی برطرف میشه هم چون سرباز زیاد میشه مدت سربازی کم میشه 

به نفع همس 

تازه یه سری حقوق و مذایا واسه خانوما قائل هستند که مثل قانون تو جامعه شده مثلا اینکه زنه و زن ناز داره زن باید ناز کنه دختر باید ناز کنه اصلا هم مهم نیست شوهرش از سرکار اومده حال نداره باس ناز زنشو بکشه 

که باعث ایجاد یک غرور کاذب هم در دختران شده که توقعاتشون بالارفته و فکر میکنن باید رهاباشند تا هرکاری که خواستند بکنند انعکاسش رو میشه به راحتی در پستهای اونها در شبکه های اجتماعی دید :


وقتی دختری میگه چی؟

به این دلیل نیست که نشنیده شما چی گفتید، اون فقط داره به شما یک شانس میده که حرفتون رو عوض کنید..!



دختری  که شیطونی نکنه... بهونه نگیره.... دعوا نکنه... قهر نکنه.... رومخ نره.... حرص نده.... حسودی نکنه.... که اصن دختر نیست..


بد برداشت نشه من نمیگم نباید از پسر انتظار داشت بره سرکار یا دخترا رو بفرستید سربازی من میگم چرا بین دو جنس اینهمه تفاوت میزارید یه خورده درک کنید 

بزارید چندتا مثال بزنم 

در بانک نشسته‌ام و منتظرم تا دستگاه فراخوانِ نوبت؛ شماره‌ام را اعلام کند. در مقابل باجه شماره 3،  زن و مردی تقریباً سی‌ساله نشسته‌اند. هر بار که کارمند بانک چیزی می‌گوید چشم‌های مرد گرد می‌شود، به‌صورت زن نگاه می‌کند و به‌آرامی می‌پرسد: چی میگه؟ گوش‌های او سنگین نیست. او اعتماد بنفس ندارد و از زن می‌خواهد که صحبت‌های کارمند بانک را برایش توضیح دهد تا او بتواند بفهمد. زن اعتماد بنفس دارد و خوب حرف می‌زند و نقش دیلماج شوهرش را ایفاء می‌کند.  

این روزها موقع عبور از مقابل فروشگاه‌های مختلف شهر، می‌بینم که زنان در حال حرف زدن با فروشندگان هستند و شوهرانشان درحالی‌که حدود نیم متر عقب‌تر از آن‌ها ایستاده‌اند فقط سرشان را تکان می‌دهند

چرا اعتماد به نفس اینهمه تو مردها و پسرها پایین اومده؟ فقط بخاطر استرس و فشار زیادی که بخاطر مقایسه ها انتظارات و خرد کردن شخصیت. و حس عقب ماندگی که در نگاه ها و حرفهای به ظاهر نصیحت توسط اطرافیان از سنین کودکی و جوانی روی اونها وارد شد و اعتماد به نفس و شخصیت اونها رو خرد کرد 

با یکی ازین پسرای جیگیلی که ابرو برمیداره موبلند میکنه صحبت کردم یه خورده خودمونی شدیم گفت دخترها خیلی راحت ترن انتظاراتی که ازونا دارن در حد توان و سنشونه همه جا تحویل شون میگیرن هیچ کس شخصیت شونو زیر سوال نمیبره و...

گفت پسر بودن خیلی سخته چون از همون اول انتظار دارن مرد باشی و مرد بودن دردناکه هیچ کس هم قدر خوبیا تو نمیدونه 

اینجا کاری به کار نظرش ندارم میگم چرا طوری رفتار میکنید که یه پسر حس بی ارزش بودن بهش دست بده از پسر بودنش فرار کنه و دنبال رفاه زندگی دخترانه باشه و فکر کنه اگه اینطوری باشه دیده میشه و مورد توجه قرار میگیره؟ 


پ ن: دلم میخواد صدها سطر دیگه بنویسم ولی فکر نکنم زیاد بشه کسی بخونه مخصوصا اینکه راجب پسرها هم هست 

قصه ها
برای "بیدار کردن" ما
نوشته شدند ؛
اما تمام عمر
ما برای "خوابیدن"
از آن ها استفاده کردیم ...!