جوک جدید

  • علی اسفندیاری
  • يكشنبه ۱۹ دی ۹۵
  • ۱۰:۲۳

حالا نمیشد امام نیاد ایران؟!
















ما می رفتیم فرانسه پیشش زندگی می کردیم

😂😂😂😂😂😂


جوک جدید 


به مامانم میگم تو کشورای خارجی سوپ، پیش غذاس نه شام!!! 


برگشته میگه بابات خارجیه یا اون عمه میمونت؟








 یعنی اصلا" لزومی نداشت پای عمه مو بکشه وسطا...


نکتش فقط این بود که یه فحشی بهش بده.😳😐😁


جوک جدید 


دوست دخترم محافظ صفحه گوشیش خیلی خش افتاده بود بعد رفته بود یکی جدید خریده بود 













بعد اسکرین شات از صفحه گوشیش فرستاده بود زیرشم نوشته بود ببین چقدر تمیز شده

😐😐😐😐


جوک جدید 


دانشمندان میگن ادم باید۱۱ شب بخواب














خوب این رو به اون ابلهی بگو که اینترنت رو ۱ شب تا۶ صبح دانلود رایگان کرد نه من بد بخت، من خودم قربانیم😭


جوک جدید 


آهنگهای جدید انقد تند و سریع شدند که تا استارت ماشینو بزنی میره ترک بعد!

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

قبلنا شجریان میذاشتیم میرسیدیم سرکار هنوز استاد نخونده بود! 😃😆😂


جوک جدید 


یکی از فانتزیام اینه که :

وقتی کباب با برنج میخورم.😋😋















 ۹۰%حواسم به اینه که :😊

هر دوتاش باهم تموم شه.😂


جوک جدید 


چت نکنید 😡 

چت نکن آقا 😡

چت نکن خانم😡

 

.

.

.

.


الکی مثلن من مدیر گروهم 😂

چه حالی میده ولیا 😂

چت نکن 😁😂


پیکان بزن بغل 😂😂😂😐

آقا راه رو باز کن آمبولانسه  😂😂😂😂

شرمنده قاطی کردم خیلی جو میده لامصب 😂😂😂😂


جوک جدید 


سعی کن تمیزی در نگاه تو باشد نه در خانه‌ای که بدان می‌نگری!

.


.










.


.

بخشی از کتاب "اصول پیچاندن خانه تکانی۱"  😂😂😂


جوک جدید 


مار و زرافه با هم ازدواج می کنن بچه شون می شه قورباغه!

اگه گفتی چرا؟






چون بچه دار نمی شدن بچه شونو از پرورشگاه میارن!







اگه فحش بدید دیگه از این پستای سنگین و تکان دهنده نمیزارم 😂


جوک جدید 


محصول جدید پرژک

شامپو سیب زمینی!! 
















مخصوص موهای بی تفاوت

😂😂😂


جوک جدید 


ساعت سه صب به دوست دخترم پیام دادم خوش ب حالت ک خوابی 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

جواب داده : ممنون 

من O_o


جوک جدید 


میگن هر خوشگلی یه نقصی داره…
















منم خوشگلم ولی نمیدونم چرا نقص من تو قیافمه🙄🤔😐


جوک جدید 


یجوری راجع به هک کردن گوشیا حرف میزنن 

انگار که تمومه اطلاعات مهم جهان تو گوشیه ماست













دیگه چار تا سلفی با اون قیافه ها کج و کوله این حرفا رو نداره😂😂


جوک جدید 


نمیدونم این خمیر دندونا رو چطوری پر میکنن؟؟؟؟😕















اولش زود تموم میشه ولی اون آخرشو شیش ماه میشه مصرف کرد!!😕😕


جوک جدید 


به اونایی که عجله دارن فارغ التحصیل شن یادآوری کنم که عزیزم بیرون که کار نیست ، باور کن خونه هم هیچ خبری نیست !












همون دانشگاه بمون حداقل هر کی پرسید چیکار میکنی بگی دانشجو هستى😂😂😅😅


جوک جدید 


هر جور حساب می‌کنم نمی‌فهمم قدیما چجوری میرفتن از سر چشمه آب میاوردن؟! 😕














ما که پارچ یخچالمون خالی میشه، هیشکی مسئولیتشو به عهده نمیگیره 


افزایش انرژی روانی

  • علی اسفندیاری
  • يكشنبه ۱۹ دی ۹۵
  • ۰۹:۲۱


فزایش انرژی روانی 



دکتر گرین، یکی از متخصصان سلامت حافظه و مغز توصیه می کند:


 برای سلامت بهتر مغز  کمی کارهای غیر معمول انجام دهید. مثلا قرار بگذارید در هفته جدید:

 شنبه ساعت مچی خود را برعکس ببندید، 

 یکشنبه با دست غیر معمول مسواک بزنید، 

دوشنبه با دست مخالف صبحانه میل کنید و...


هدف این کارهای غیرمعمول این است که مغز را به چالش بکشید تا عصب ها مجبور شوند مسیرهای جدیدی بسازند.

این کار ظرفیت مغز و حافظه را زیاد می کند.


این کارها و شگفت زده کردن مغز که سبب کنترل آگاهانه به جای عادت می شود، انرژی روانی شما را نیز افزایش خواهند داد



کنترل خشم پیروزی بر خشم و عواقب خشم

  • علی اسفندیاری
  • يكشنبه ۱۹ دی ۹۵
  • ۰۷:۲۷

♦پسر بچه ای بود که اخلاق خوبی نداشت پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت هر بار که عصبانی می شوی باید یک میخ به دیوار بکوبی♦

🔷روز اول پسر بچه 37 میخ به دیوار کوبید. طی چند هفته، همانطور که یاد می گرفت چگونه عصبانیتش را کنترل کند، تعداد میخهای کوبیده شده به دیوار کمتر می شد 

 او فهمید که کنترل عصبانیتش آسان تر از کوبیدن میخها بر دیوار است بالاخره روزی رسید که پسر بچه دیگر عصبانی نمی شد

 او این مسئله را به پدرش گفت و پدر نیز پیشنهاد داد هر بار که می تواند عصبانیتش را کنترل کند، یکی از میخها را از دیوار درآورد

♦روزها گذشت و پسر بچه بالاخره توانست به پدرش بگوید که تمام میخها را از دیوار بیرون آورده است پدر دست پسر بچه را گرفت و به کنار دیوار برد و گفت"

 «پسرم! تو کار خوبی انجام دادی و توانستی بر خشم پیروز شوی

 اما به سوراخهای دیوار نگاه کن دیوار دیگر مثل گذشته اش نمی شود وقتی تو در هنگام عصبانیت حرفهایی می زنی، آن حرفها هم چنین آثاری به جای می گذارد تو می توانی چاقویی در دل انسانی فرو کنی و آن را بیرون آوری. اما هزاران بار عذرخواهی هم فایده ندارد؛ آن زخم سر جایش است. زخم زبان هم به اندازه زخم چاقو دردناک است



چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟

  • علی اسفندیاری
  • يكشنبه ۱۹ دی ۹۵
  • ۰۵:۱۹



استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟


شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.

استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.


سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند.


سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است

استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود.


سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد.



شعر طنز تو آدم نشوی جان پدر

  • علی اسفندیاری
  • يكشنبه ۱۹ دی ۹۵
  • ۰۳:۰۲

شعر طنز تو آدم نشوی جان پدر


پدری با پسری گفت به قهر



که تو آدم نشوی جان پدر




حیف از آن عمر که ای بی سروپا


در پی تربیتت کردم سر




دل فرزند از این حرف شکست


بی خبر از پدرش کرد سفر




رنج بسیار کشید و پس از آن


زندگی گشت به کامش چو شکر




عاقبت شوکت والایی یافت


حاکم شهر شد و صاحب زر




چند روزی بگذشت و پس از آن


امر فرمود به احضار پدر




پدرش آمد از راه دراز


نزد حاکم شد و بشناخت پسر





پسر از غایت خودخواهی و کبر


نظر افگند به سراپای پدر




گفت گفتی که تو آدم نشوی


تو کنون حشمت و جاهم بنگر




پیر خندید و سرش داد تکان


گفت این نکته برون شد از در




«من نگفتم که تو حاکم نشوی


گفتم آدم نشوی جان پدر...



جوک جدید

  • علی اسفندیاری
  • شنبه ۱۸ دی ۹۵
  • ۱۴:۴۴


ﺍﮔﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺖ ﺭﻭ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺑﺨﻮﻧﯽ ﺑﻪ ﻃﺎﻭﻭﺱ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯿﺸﯽ ! !




.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.






ﺍَﺟﯽ ﻣَﺠﯽ ﻻﺗَﺮَﺟﯽ …

ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﺸﻮ ﺍﮔﻪ ﻃﺎﻭﻭﺱ ﻧﺸﺪﯼ خر ﮐﻪ ﺷﺪﯼ … ㄟ(ツ)ㄏ

فحش بدی دیگ توانایی هامو نشونت نمیدم😂😂


جوک جدید 


ﺧﺎنم ﻣﻬﻤﺎﻧﺪﺍﺭ

ﺗﻮ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ:

ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﺨﻮﺍﺑﯽ ﺑﺮﺍﺕ ﺑﺎﻟﺶ ﻭ ﭘﺘﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ...

.

.

.

.

.

.

.

.

.ﮔﻔﺘﻢ: ﻧﻪ ﺑﻮﻭﻭﻭﻭﻭﺳﻢ ﮐﻦ ﺑﺮﺍﻡ ﻗﺼﻪ ﺑﮕﻮ ... 🙈❤️



رفت کاپیتان رو اورد نزدیک بود از چاه دستشوئی بندازنم پایین😂


جوک جدید 


مناجات دختر مجرد















خدایا خوبان را شوهر دادی و بدان را مخاطب خاص!!!

نکند ما به تماشای جهان آمده ایم؟ 😂


 جوک جدید 


تو پاکستان یه بازی هست


اسمش بمب وسطیه


یه بمب میزارن وسط


تایمرش رو فعال می کنن











هر کی اول فرار کنه خره 😂😂😂


جوک جدید 


پیدا شدن کارت شارژ ایرانسل

توی جیب مرد متاهلی که خط همراه اول داره😳☝️














مثل کشف ۱۰ کیلو تریاکه توی ماشین یه قاچاقچی ……😱😱 

حکمش اعدامه… اعدام! 😂😁


جوک جدید 


امروز دیدم پنج تاخانوم کنارهم ساکت نشسته بودند!!!!😳☝️
















اصلا تابلو بود فتوشاپه 


 جوک جدید 


من یه معذرت خواهی به همتون بدهکارم 😐

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

یادتونه بچه بودید پدر و مادراتون

هی بهتون سرکوفت می زدند از بچه ی مردم یاد بگیر!!!


اون بچه من بودم

واقعا شرمنده

😊😊😊😊😊😊😊😊


جوک جدید 


هیچی ترسناک تر از این نیس بیای خونه ببینی یکی اتاقتو تمیز کرده!!















حالا ۲ ساعت باید بشینی فکر کنی ببینی چی قایم کرده بودی وآیا کشف شده یا نه!؟😐😐🙊

جوک جدید 


نعمت چیست؟🤔

به حضور من در جمع شما نعمت گفته میشود 😊😅




خوشبخت کیست؟

شما که من در حضورتان هستم😆




و حالا بدبخت چیست؟؟ 

اون گروهی که من توش نیستم😮



حسود کیست؟

کسی که با این متن مخالفتی داشته باشه😎😜


جوک جدید 


ﺍﺯ ﺁﺯﻣﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺯﻧﻪ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻦ، ﻣﯿﮕﻦ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺧﺎﻧﻮﻡ

ﺟﻮﺍﺏ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﺷﻮﻫﺮﺗﻮﻥ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻗﺎﻃﯽ ﺷﺪﻩ ﺍﻻﻥماﻧﻤﯿﺪﻭﻧﯿﻢ




ﺷﻮﻫﺮﺗﻮﻥ ﺁﻟﺰﺍﯾﻤﺮ ﺩﺍﺭﻩ ﯾﺎ ﺍﯾﺪﺯ




ﺯﻧﻪ : ﺧﻮﺏ ﺍﻻﻥ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ




ﺩﮐﺘﺮ : ﺑﺎ ﺷﻮﻫﺮﺕ ﺑﺮﻭ ﭘﺎﺭﮎ ﻭﻟﺶ ﮐﻦ ﺍﮔﻪ 

ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻪ

ﻓﺮﺍﺭﮐﻦ 😄😁😂😆



درخت مشکلات

  • علی اسفندیاری
  • شنبه ۱۸ دی ۹۵
  • ۱۱:۳۸



نجار یک روز کاری دیگر را هم به پایان برد. آخر هفته بود و تصمیم گرفت دوستی را برای صرف نوشیدنی به خانه‌اش دعوت کند. موقعی که نجار و دوستش به خانه رسیدند، 

قبل از ورود، نجار چند دقیقه در سکوت جلوی درختی در باغچه ایستاد و بعد با دو دستش شاخه‌های درخت را گرفت🤔. چهره‌اش بی‌درنگ تغییر کرد. خوشحال و خندان وارد خانه شد😟. همسر و فرزندانش به استقبالش آمدند. برای فرزندانش با صبوری خاصی قصه گفت و بعد با دوستش به ایوان رفتند تا نوشیدنی بنوشند.🤗 از آنجا می‌توانستند همان درخت جلوی در خانه را ببینند. دوستش دیگر نتوانست جلوی کنجکاوی‌اش را بگیرد😶 و با کمی خجالت دلیل رفتار نجار را پرسید.🤔


نجار گفت: «این درخت مشکلات من است. موقع کار مشکلات فراوانی پیش می‌آید. اما این مشکلات مال من و کار من است و ربطی به همسر و فرزندانم ندارد. وقتی به خانه می‌رسم مشکلاتم را به شاخه‌های آن درخت می‌آویزم. روز بعد وقتی می‌خواهم سر کار بروم دوباره آنها را از روی شاخه برمی‌دارم🙄. جالب‌ترین نکته در این کار این است که وقتی صبح به سراغ درخت می‌روم تا مشکلات روز قبل را بردارم، خیلی از مشکلات دیگر آنجا نیستند🤔 و بقیه هم خیلی سبکتر شده‌اند!»


ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻟﮕﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺮﻭﯼ درزندگی ﭼﯿﺴﺖ؟

  • علی اسفندیاری
  • شنبه ۱۸ دی ۹۵
  • ۱۰:۴۸


ﺍﺯ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻟﮕﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺮﻭﯼ درزندگی ﭼﯿﺴﺖ؟


ﮔﻔﺖ : « ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ» ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻟﮕﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ.


ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻨﺪ 


ﮔﻔﺖ : ﺳﺨﺖ ﺩﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯿﺪ  ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺷﺶ ﺧﺼﻮﺻﯿﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻫﯿﭻﮔﺎﻩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ  


ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ: ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﯽﺩﻟﯿﻞ ﺷﺎﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ


ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ: ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺍﺳﺖ  


ﺳﻮﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ:ﻭﻗﺘﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺪﺳﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺑﺮ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﻧﺪ 


ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ : ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺩﻝ ﻧﻤﯽﺑﻨﺪﻧﺪ


ﭘﻨﺠﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ : ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﻋﻮﺍ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺳﺮﯾﻊ ﺁﺷﺘﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻢ ﮐﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﻧﺪ


ﺷﺸﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ:ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ


پس:کودکانه زندگی کنیم💕💐


چوپانی در مقام وزارت

  • علی اسفندیاری
  • شنبه ۱۸ دی ۹۵
  • ۱۰:۳۵


چوپانی در مقام وزارت



چوپانى به مقام وزارت رسید. هر روز بامداد بر مى‌خاست و کلید بر مى‌داشت و درب خانه پیشین خود باز مى‌کرد 🤔و ساعتى را در خانه چوپانى خود مى‌گذراند.سپس از آنجا بیرون مى‌آمد و به نزد امیر مى‌رفت. شاه را خبر دادند که وزیر هر روز صبح به خلوتى مى‌رود و هیچ کس را از کار او آگاهى نیست. امیر را میل بر آن شد تا بداند که در آن خانه چیست. روزى ناگاه از پس وزیر بدان خانه در آمد😶وزیر را دید که پوستین چوپانى بر تن کرده و عصاى چوپانان به دست گرفته و آواز چوپانى مى‌خواند. امیر گفت: «اى وزیر! این چیست که مى‌بینم؟»


وزیر گفت:«هر روز بدین جا مى‌آیم تا ابتداى خویش را فراموش نکنم و به غلط نیفتم، که هر که روزگار ضعف به یاد آرد، در وقت توانگرى، به غرور نغلتد.»


امیر، انگشترى خود از انگشت بیرون کرد و گفت: «بگیر و در انگشت کن؛ تاکنون وزیر بودى، اکنون امیرى!»


در آیه 5 سوره فاطر آمده است: «...فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا...»


🔹یعنی: «زندگی دنیا شما را نفریبد.»🔹




سگهای شاه

  • علی اسفندیاری
  • شنبه ۱۸ دی ۹۵
  • ۰۸:۲۹

داستان زیبا



پادشاهی در مرو  سگان تربیت شده ای در زنجیر داشت که هر یک به هیبت گرازی بود..

پادشاه این سگ ها را برای از بین بردن مخالفان دربند کرده بود..

اگر کسی با اوامر شاه مخالفت می کرد مأموران شاه آن شخص را جلوی سگان می انداختند و سگ ها نیز او را در چشم برهم زدنی پاره پاره می کردند..

یکی از ندیمان شاه که خیلی زیرک بود با خود اندیشید که اگر روزی شاه بر او خشم گرفت و او را جلوی سگان انداخت چه کند..؟

با این فکر وحشت سراپای وجودش را گرفت اما پس از مدتی به این فکر افتاد که این سگان را دست آموز کند لذا هر روز گوسفندی می کشت و گوشت آن را با دست خود به سگان می داد و آنقدر این کار را تکرار کرد که اگر یک روز غیبت می کرد روز بعد سگان با دیدن او به شدت دم تکان می دادند و منتظر نوازش او می شدند..

روزی پادشاه بر آن مرد خشم گرفت و دستور داد که او را جلوی سگان بیندازند.

مأموران شاه آن مرد را کت بسته جلوی سگان انداختند اما سگ ها که منعم خود را می شناختند دور او حلقه زدند و سرها را به روی دست ها گذاشتند و خوابیدند و تا یک شبانه روز به همین منوال گذشت.. فردای آن روز رئیس مأموران که از پشیمانی شاه آگاه شد به نزد وی رفت و ماجرای نخوردن سگان را بازگو کرد و به شاه گفت:این شخص نه آدمی، فرشته است کایزد ز کرامتش سرشته است..

او در دهن سگان نشسته،دندان سگان به مهر بسته..

پادشاه با شتاب آمد تا آن صحنه را ببیند و سپس گریان به دست و پای آن مرد افتاد و عذر خواست و گفت: تو چه کردی که سگان تو را نخوردند..

مرد گفت: ده سال نوکری تو را کردم این شد عاقبتم اما چند بار به این سگان خدمت کردم و به آن ها غذا دادم و آن ها مرا ندریدند..


سگ صلح کند به استخوانی.. 

ناکس نکند وفا به جانی...!




قصه ها
برای "بیدار کردن" ما
نوشته شدند ؛
اما تمام عمر
ما برای "خوابیدن"
از آن ها استفاده کردیم ...!