۱۲ علائم هشدار دهنده که نشان می دهد سلامتی شما در خطر است

  • علی اسفندیاری
  • دوشنبه ۲۶ مهر ۹۵
  • ۱۷:۴۵


گاهی پیش می آید که دچار مشکلی در سلامتی تان می شوید که دلیل آن را نمی دانید. گاهی هم این مشکل ادامه دار است و شما را آزار می‌دهد.

۱۲ علائم هشدار دهنده که  نشان می دهد سلامتی شما در خطر است

علامت های هشدار دهنده سلامتی

در این مطلب ۱۲ مشکلی را که در سلامتی تان ایجاد می شود، بیان می کنیم. اینها را نادیده نگیرید و در صورت مشاهده آنها به پزشک مراجعه کنید.

۱. سرگیجه های ناگهانی و شدید

وقتی که بی هیچ دلیلی احساس می کنید محیط اطرافتان در حال چرخیدن است و برای راه رفتن نیاز به گرفتن دسته صندلی یا دیوار دارید، باید حتما آن را جدی بگیرید. این نشانه می تواند علامتی مربوط به یک بیماری زمینه ای عروق کرونر و آریتمی قلبی باشد.

مشکلی به نام تاکی کاردی بطنی که در آن ضربان قلب بیش از حد شدید می شود نیز می تواند دلیل آن سرگیجه های ناگهانی باشد. از طرفی تپش بسیار آهسته ی قلب نیز می تواند سبب سبکی سر شود. یادتان باشد هرگز این علائم را نادیده نگیرید.

۲. استرس و اضطراب بیش از حد

گاهی بروز اضطراب در مواجهه با برخی مسائل طبیعی است، اما اگر این اضطراب ادامه پیدا کند ممکن سبب تنگی قفسه ی سینه و ابتلا به بیماری هایی نظیر بیماری عروق کرونر قلب، بیماری آئورت و سایر مشکلات اینچنینی شود. اگر با کوچک ترین مسئله ای دچار اضطراب می شوید و به همراه آن تنگی قفسه ی سینه شما را می آزارد، حتما آن را جدی بگیرید. به خصوص اگر سابقه ابتلا به بیماری های قلبی در خویشاوندانتان وجود دارد و کلسترول و فشار خونتان بالاست.

۳. درد در قسمت پایین و یا سمت راست ناف

این درد در اثر فشار عضلانی ایجاد می شود و نشانگر یک مشکل جدی تر است. پس از گذشت ۱۲ ساعت از شروع درد، در قسمت پایینی و یا سمت راست ناف مشکل آپاندیسیت پدیدار می شود که ممکن است با یک تب خفیف نیز همراه باشد.

اگر این دردها ۲۴ تا ۴۸ ساعت نادیده گرفته شوند و مشکل ادامه پیدا کند، ممکن است تعداد زیادی از باکتری ها به قسمت داخلی شکم و روده بریزند و عفونت را به نواحی مختلف بدن منتشر کنند. اگر این درد پشت سر هم ادامه پیدا کرد، حتما به پزشک مراجعه نمایید.

۴. سوزش و درد ساق پا

درد ساق پا اغلب ناشی از کشش پاست. اگر این مشکل در زمان هایی پیش می آید که شما بدون انجام هیچ حرکت خاصی، یک جا نشسته اید، به احتمال زیاد نشانه ی ترومبوز ورید عمقی است. این بیماری به خاطر وجود لخته ی خون در پاها ایجاد می شود و اگر درمان نگردد، ممکن است لخته به سمت نواحی دیگر بدن مانند ریه ها برود و آمبولی ریوی را سبب شود.

نشستن های طولانی و عدم نوشیدن آب کافی، چاقی، سابقه ی ابتلا به سرطان و استعمال دخانیات از علل ایجاد این بیماری هستند. به هیچ وجه نسبت به این مشکل بی تفاوت نباشید.

۵. سوء هاضمه ی تقریبا همیشگی

شاید گاهی مصرف بیش از حد نوشیدنی ها و برخی غذاها سبب سوءهاضمه شود. اما اگر این مشکل برای مدت طولانی ادامه پیدا کند، ممکن است نشان از مشکلات جدی تری مانند وجود هلیکو باکتر پیلوری (باکتری عامل زخم معده) و یا حتی سرطان معده باشد. اگر این مشکل در زمانی غیر از غذاخوردن نیز برایتان پیش می آید، احتمالا ناشی از مشکلات دیگری مانند مشکل قلبی است.

۶. احساس جابه جا شدن زانو

اگر در هنگام راه رفتن و یا بالا و پایین رفتن از پله ها احساس می کنید زانویتان از جایش تکان می خورد، نشان دهنده پارگی رباط صلیبی قدامی است. این مشکل اغلب در ورزشکاران مخصوصا فوتبالیست ها پیش می آید. اما گاهی راه رفتن نامناسب، سوانح رانندگی، ضعیف شدن زانو و … نیز مسبب پارگی رباط صلیبی قدامی می شود.

۷. دندان درد

درد دندان ها می تواند ناشی از مشکلات بهداشتی دندان مانند پوسیدگی، عفونت لثه، بیرون زدن دندان عقل و بیماری پریودنتال پیشرفته باشد که طی آن دندان ها دردناک می شوند. به گفته دندان پزشکان، دندان درد یک زنگ خطر است. این مشکل را سریع تر درمان کنید تا ناچار به تحمل غم ناشی از دست دادن دندان هایتان نباشید. همچنین اگر عفونت های دهانی درمان نشوند، ممکن است مشکلات سیستمیک گسترده تری را به وجود بیاورند.

۸. دیدن جرقه های ناگهانی نور

این علامت از وجود یک مشکل جدی چشمی خبر می دهد که گاهی در صورت عدم درمان، منجر به از دست رفتن بینایی می شود. این جرقه ها می تواند یکی از نشانه های اولیه پاره شدن شبکیه ی چشم باشد. عواملی که جدا شدن یا پارگی شبکیه ی چشم را به دنبال دارند شامل نزدیک بینی، سابقه ی جراحی آب مروارید، ضربه به چشم و نازک شدن شبکیه و تغییرات مربوط به سن و میگرن می باشد.

۹. تب مزمن بیش از چند روز

تب، نشان دهنده مبارزه بدن با بیماری هایی مانند سرماخوردگی وآنفلوآنزا است. اما اگر تب بیش از چند روز طول بکشد و همراه با گلودرد نباشد، نشان از یک عفونت زمینه ای است. اگر تب بدون علائم سرماخوردگی و همراه با لرز و عرق کردن، به خصوص لرز شبانه باشد، احتمالا ناشی از یک عفونت باکتریایی اندوکاردیت خواهد بود که عفونت دریچه های قلب را سبب می شود.

اندوکاردیت زمانی رخ می دهد که میکروب وارد جریان خون شده و سپس وارد قلب می شود که اگر بدون درمان رها شود، مرگ را به دنبال دارد. اغلب این باکتری از طریق دندان ها به خاطر جراحی های غیر بهداشتی و یا از طریق خونریزی لثه، خود را به جریان خون وارد می کند و در بدن انتشار می یابد. به گفته برخی پزشکان تب مزمن می تواند در اثر وجود بیماری بدخیم زمینه ای مانند لوسمی و یا لنفوم باشد که در هفته های اخر ابتلا قرار دارند.

۱۰. سردردهای شدید و ناگهانی

سردردهای شدید و ناگهانی به احتمال زیاد به دلیل خونریزی های مغزی رخ می دهد، حتی اگر پس از مدتی این نوع سردرد متوقف شود، باز هم جای نگرانی وجود دارد. خونریزی های کوچک گاهی خود به خود رفع شده و کشنده نیستند. در صورت رد فرضیه ی خونریزی، میگرن دلیل بعدی سردردهای ناگهانی و انفجاری است.

۱1. دردناک بودن ادرار

عفونت های ادراری در زنان بسیار شایع است، اما مردان نیز گاهی با این مشکل مواجه می شوند. عفونت های ادراری در مردان در تمام سنین ممکن است رخ دهد، اما ممکن است دردناک شدن در نتیجه ی بیماری های مقاربتی در مردان جوان باشد.

دردناک بودن ادرار همچنین می تواند ناشی از بزرگ شدن خوش خیم پروستات باشد. در مردان مسن تر این نگرانی بیشتر در رابطه با مشکلات پروستات و سرطان مثانه وجود دارد، به خصوص زمانی که با ادرار خونی همراه باشد و یا اگر همراه با PSA (ماده ترشح شده از پروستات) باشد، احتمال سرطان پروستات افزایش خوهد یافت. توصیه می شود مردانی که این علائم را دارند، حتما به یک پزشک اورولوژیست مراجعه کنند.

۱۲. دردهای عمقی مفاصل شانه

دردهای شانه اغلب گریبان گیر افراد می شود، اما دردهای عمقی این ناحیه احتمالا به دلیل پارگی لابروم می باشد. لابروم یک غضروف است که به عنوان یک سپر از شانه محافظت می کند.



عشق بیمارگونه را بشناسید

  • علی اسفندیاری
  • يكشنبه ۲۵ مهر ۹۵
  • ۱۵:۰۱


زندگی با کسی که دچار یکی از اختلالات عشق است بسیار دشوار است 

 

اختلال‌های روانی گسترده و متفاوتند. عشق در رابطه هم همیشه از سر دوست داشتن نیست. گاهی عشق‌ و علاقه ناشی از یک اختلال روانی است. زندگی با کسی که دچار یکی از اختلالات عشق است بسیار دشوارتر از آن است که بخواهید نام رابطه را عاشقانه بگذارید.‏

توهم عاشقی، عشق وسواسی و اختلال ‏OCD‏ و اختلال دلبستگی چهار اختلال روانی در رابطه است که با عشق آتشین و دوست داشتن خالصانه در شروع و مراحل اولیه یک رابطه اشتباه گرفته می‌شوند. این اختلال‌ها معمولا به شیوه عاشقی رومئو ژولیتی تبلیغ و درخواست می‌شوند اما واقعیت این است که عشق رومئو و ژولیت و هر رابطه‌ای با تمایلات و احساسات اینچنینی نشانه یک رابطه بیمار است. هرچند که اغلب ما این نوع علاقه شدید را باور کرده‌ایم و رویایش را پرورش داده‌ایم اما همه چیزی که در این روابط جریان دارد توهم و اختلال روانی است. ‏

توهم عاشقی ( اروتومانیا)‏
دوست داشته شدن عالی است. هیچ کس از اینکه مورد پذیرش، تائید و علاقه یک نفر قرار بگیرد بدش نمی‌آید. اما واقعیت این است که بسیاری از ما نمی‌توانیم هر روز و هر لحظه انتظار چنین چیزی را داشته باشیم. طرف دیگر رابطه حق دارد که گاهی اصلا حوصله نداشته باشد و ابراز علاقه نشان ندهد. اصلا ممکن است هیچ رابطه یا موقعیت عاشقانه‌ای وجود نداشته باشد. اما کسی که توهم عاشقی دارد تصور می‌کند که یک نفر او را هر لحظه و عمیقا دوست دارد. کسی که توهم عاشقی دارد دائما احساس می‌کند دیگری در حال تله پاتی، فرستادن یک پیام رمزآلود و خاص و رفتارهای عاشقانه است. او دائما در حال تفسیر رفتارهاست و تلاش می‌کند از هر چیزی برداشتی عاشقانه داشته باشد.

در مواردی فرد ممکن است اصلا در رابطه با کسی نباشد اما هر رفتار و عملکرد خاصی از کسی که شخصا دوستش دارد را به نفع عشق و علاقه به خودش تفسیر می‌کند. توهم عاشقی طیف وسیعی از رفتارهای متوهمانه است.

یکی از این موارد احساس عشق و عاشقی با کسی است که در طبقه اجتماعی و فکری او نیست، برخی از افراد علاقه شدیدی به یک ستاره سینما یا فوتبال پیدا می‌کنند و سعی می‌کنند از طریق تله پاتی رابطه ایجاد کنند و یا هر پیامی که در رسانه‌ها می‌خوانند را برای خودشان تفسیر می‌کنند.

در توهم عاشقی فرد فکر می‌کند یک نفر به شدت به او علاقمند است و می‌خواهد این پیام را به او برساند.‏

اگر شما با فردی در رابطه هستید که دچار چنین توهمی است حتما از روحیه و عادت کنترل او با خبر هستید. او دائما احساسات شما را کنترل می‌کند و از آنها به نفع خودش بهره می‌برد و اصلا باور نمی‌کند که رفتار شما می‌تواند معنی دیگری نیز داشته باشد. همه تلاش او این است که ارتباط شما را با دنیای اطرافتان قطع کند.

علاوه بر این او چنین انتظار مشابهی از شما دارد. او توقع دارد شما هم دقیقا همه چیز را معنی‌دار ببینید و به همین ترتیب عمل کنید.‏توهم عاشقی یک توهم موقتی نیست. علاقه خاص و شدید این افراد به یک شخصیت معروف می‌تواند سالیان دراز ادامه پیدا کند. این افراد حاضر به پذیرش مشکل در خود نیستند، بسیار کنترل‌گر و پرخاشگرند و فرد مقابل را در معرض خطر قرار می‌دهند.‏

 


 

عشق وسواسی
علاقه شدید عاطفی و تمایل برای با هم بودن و ابراز علاقه در ابتدای هر رابطه‌ای طبیعی است اما این چیزی نیست که بخواهد در یک رابطه طولانی دوام پیدا کند.

شور عشق به مرور زمان کمتر می‌شود و با احساسات و تجربه‌های روزمره در می‌آمیزد. در رابطه طبیعی شما متعهد هستید و به نیازهای یکدیگر توجه می‌کنید؛ یکی از خواسته‌های مهم و اساسی هر آدمی احترام به حریم خصوصی است.

اما متأسفانه کسی که اختلال وسواس در عاشقی دارد دائما در شور و حال اولیه است او رابطه‌ را مجموعه‌ای از احساس دوست داشتن، مشکلات روزمره، خستگی، اختلاف نظر و بی‌حوصلگی نمی‌داند و برداشت او از هر نوع کم توجهی بخاطر خستگی و فشار روزانه یا بی‌حوصلگی فقط نفرت و بی‌علاقگی است. چنین افرادی به خود و شریک زندگی‌شان آسیب می‌زنند، تهدید به خودکشی می‌کنند و واقعیت زندگی را همانگونه که هست نمی‌پذیرند.

آنها شکاک هستند و تمایل زیادی به کنترل قربانی خود دارند. تمرکز اصلی آنها بر احساس عاشقی است و برای هیچ چیز دیگری ارزش قائل نیستند. اگرچه این اختلال هنوز به عنوان یکی از اختلالات روانی دسته بندی و معرفی نشده است اما برخی از روان‌شناسان معتقدند بخاطر ماهیت ویرانگر این احساسات این رفتارها ناشی از اختلال روانی است.‏

اختلال دلبستگی
معمولا افرادی از این اختلال رنج می‌برند که در کودکی ارتباط عاطفی سالمی با مراقبان خود نداشته‌اند. در شکل سالم دلبستگی نیازهای کودک توسط اولین مراقبانش برآورده می‌شود، تغذیه، مراقبت از سلامت جسمی کودک، تماس جسمی، برقراری ارتباط چشمی، به آغوش کشیدن و لبخند زدن نیازهای اولیه کودک تازه متولد شده است که باید توسط والدین برآورده شود.‏

اگر کودکی مورد بی‌توجهی و آزارقرار بگیرد یا به هر دلیلی در سال‌های اول پس از تولد از والدین جدا شود و مراقبانش دائما تغییر کند احساس امنیت نخواهد کرد و همه تجربه‌های خوب دلبستگی را از دست خواهد داد. در این شرایط احتمال اینکه او در بزرگسالی دچار اختلال دلبستگی شود بسیار زیاد است. در رابطه عاشقانه و عاطفی این افراد به دو شیوه عمل می‌کنند.

آنها یا از هر رابطه نزدیکی اجتناب می‌کنند و یا در خواست زیادی برای یک ارتباط عاطفی شدید دارند. گروه اول ترس شدیدی از صمیمیت دارند و احساس بی‌اعتمادی و خشم و ناراحتی می‌کنند. گروه دوم نیز اغلب درگیر احساس حسادت، شکاکیت و مالکیت هستند و با مراقبت و توجه شدید به شریک خود آزار می‌رسانند.‏

اختلال ارتباط ‏OCD
این اختلال ناشی از یک ترس شدید و عمیق است که فرد قادر به خنثی کردن آن به شیوه‌های معمول نیست. ‏OCD‏ می‌تواند اختلال ترس و وسواس از میکروب، بلندی، کثیفی یا تمیزی یا هر چیز دیگری باشد. این اختلال وسواس شدید همراه با ترس در رابطه نیز هست.

فرد دچار اضطراب دائما از خودش می‌پرسد: آیا او دوستم دارد؟ آیا من در رابطه درستی هستم؟ آیا او مرا ترک می‌کند؟ آیا به من خیانت می‌کند؟ آیا او مریض است؟ کسی که دائما به دنبال تائید علاقه شماست و همیشه این پرسش را مطرح می‌کند که «آیا دوستم داری یا نه؟» و اگر او هرگز علاقه شما را باور نمی‌کند، نسبت به ادامه رابطه وحشت دارد و دوست داشتن را نمی‌پذیرد به اختلال ‏OCD‏ دچار است.‏

به احتمال زیاد اکنون برایتان تشخیص عشق واقعی و عشق بیمارگونه آسانتر شده است. کسی که شما را تحت فشار علاقه خود قرار می‌دهد، سعی می‌کند شما را به بهانه عشق کنترل کند، شک و ترس‌هایش را به حساب علاقه می‌گذارد، از شما انتظار دارد همیشه در حال و هوای عاشقی باشید، به حریم خصوصی ‌تان احترام نمی‌گذارد، خودش را صاحب و مالک شما می‌داند و دائما به دنبال تائید شماست یک عاشق واقعی نیست.

بدون شک در یک رابطه عاشقانه ناسالم شما از تنها چیزی که اصلا لذت نمی‌برید همان چیزهایی است که به اسم عشق به شما داده می‌شود.‏


منبع: سلامت نیوز

 

چگونه سینوزیت را درمان کنیم؟

  • علی اسفندیاری
  • يكشنبه ۲۵ مهر ۹۵
  • ۱۴:۴۴

چگونه از شر سینوزیت خلاص شوید

درمان سینوزیت

چگونه سینوزیت را درمان کنیم؟ چگونه از شر سینوزیت رها شویم؟ چگونه خودمان و در خانه سینوس ها را تخلیه کنیم؟ سوالاتی است که امروز  به آنها پاسخ داده خواهد شد. جالب است بدانید سینوزیت یکی و شاید شایع ترین مشکل دستگاه تنفسی در سراسر جهان است و تقزیبا همه برای یک بار هم که شده با آن دست و پنجه نرم می کنند. امروز به شما آموزش خواهیم داد که برای درمان سینوزیت های معمول و غیر مزمن راه های خانگی بسایر موثر و چاره سازی و شاید بهتر از دارو های شیمیایی وجود دارد که آنها  را مرور می کنیم.

سینوزیت بیماری نیست و تنها التهاب و عفونتی است که در داخل حفره هایی در صورت شما ایجاد می شود. با شروع پاییز و کم کم فصل سرما این مشکل بیشتر به چشم می آید و گاهی به دلیل آب ریزش بینی و سردرد های مکرر زندگی شما را دچار اختلال می کند از جمله نشانه های سینوزیت تغییر رنگ مخاط بینی که البته بسته به درجات وشدت آن متفاوت است، اختلال در خواب به دلیل مشکل در تنفس، آبریزش و همچنین احساس درد در نواحی از صورت و همانطور که گفته شد سر درد در ناحیه پیشانی گاها سرفه و تب های نه چندان شدید و …. امروز به شما روش های خانگی درمان و البته تخلیه سینوس ها را در منزل آموزش خواهیم داد که میتواند نه تنها صرفه جویی در زمان و هزینه باشد بلکه از شر تمامی این مشکلات هم بر بیایید.

۱) تنفس در بخار

بخار شاید یکی از بهترین روش ها برای تخلیه و در نهایت درمان سینوس ها باشد. تولید کردن بخار آب کار سختی نیست و از ظرف آب داغ گرفته تا حمام و یا وسایل تولید کننده بخار می توانید همگی را استفاده کنید تنها شما  میبایست این کار را در محیطی  بسته انجام دهید تا تاثیر گذار باشید. بهعنوان مثال یک ظرف آب داغ را آماده کرده و سپس سر خود را بالایآن نگه دارید و یک ملحفه یا … بر روی سر خود و ظرف بیندازید و سایر روش ها. بخار ناشی از این روش به راحتی از طریق دهان و بینی به سینوس های شما می رسد و در این مسیر با توجه به حرارت موجود به راحتی تمامی مخاط بینی را روان کرده و شما را مجیور به تخلیه آن ها از طریق بینی می کند.

* اگر در این هر یک از این روش ها شدت بخار زیاد بود و تنفس را با مشکل مواجه میکرد بهتر است چند ثانیه هوای تازه را استشمام و مجدد کار خود را ادامه دهید.

 *شما داخل آب داغ خود می توانید از روغن های گیاهی مختلف همچون اکالیپتوس، نعنا و … استفاده کنید تا تاثیر بیشتری بر رویند تخلیه مخاط ها بگذارند. تمامی این روغن ها برای مخلوط کردن با آب داغ با قیمت ناچیز در دارو خانه ها موجود است.

۲) محیط را مرطوب نگه دارید

باید بدانید که خشک شدن سینوس ها شرایط را وخیم میکند و باز هم بر شدت سینوزیت می افزاید پس تا درمان کامل ان باید محیط منزل را مرطوب نگه دارید. برای این منظور به راحتی میتوانید یک طرف یا کتری آب را مدام در حال جوش در منزل داشته باشید و یا اینکه از دستگاه بخور خانگی استفاده و خریداری کنید. این موضوع مخصوصا در زمان خواب و استراحت شما با مرتوب نگه داشتم مجاری تنفس به تخلیه شدن مخاط بسیار کمک می کند.

۳) از کمپرس دستمال گرم استفاده کنید

این روش هم بدونه هزینه، کارامد والبته بسیار موثر است.برای این کار یک دستمال را کمی مرطوب کرده و سپس مدتی داخل مایکرویو و یا زیر یک جسم سنگین و گرم قرار دهید تا خوب گرم شود. سپس این دستمال گرم شده را مطابق شکل بر روی بینی و صورت خود بیندازید و تا سرد شدن آن منتظر بمانید و سپس این عمل را چندین بار با دستمال گرم تکرار کنید.

۴) استفاده از اسپری آب نمک

این مورد علاوه بر خاصیت روان کردن مخاط و تخلیه ان خاصیت ضد عفونی کردن هم دارد. اما روش کار به چه صورت است؟ برای این کار یک ظرف متوسط ار آب ولرم را با نصف قاشق نمک خوب مخلوط کنید. حال میتوانید از یک مکنده یا وسیله شبیه به ان برای اسپری کردن مایع داخل بینی بهره ببرید. این وسیله از داروخانه ها قابل تهیه است ولی به راحتی از وسایل مشابه برای تقل کردن مقداری مایع داخل بینی حتی به صورت دستی هم می توانید بهره ببرید. داخل هر سوراخ بینی دو اسپری از مایع را بزنید و سپس بعد از مدتی به همراه مخاط بینی به خوبی تخلیه و ضد عفونی انجام می شود.
 
۵) از قوری کمک بگیرید.

روش دیگر برای شما استفاده از قوری های کوچک است که کار با ان ها بسیار ساده استو یک قوری را از مقداری آب گرم به صورتی که شما را نسوزاند پر کنید. سپس سر خود را به سمت چپ راست خم کنید و از سوراخ سمت چپ بینی شروع به انتقال آب به سرواخ بینی کنیدو کم کم آب از سوراخ دیگر بینی شما خارج می شود و در این مسیر یک پاکسازی اساسی به سبب جریان و گرمای آب در مجاری بینی شما انجام میگیرد.

 *مطمئن شوید آب استریل شده و جوشیده است. قبل از این کار حتما اب را بجوشانید و اجازه دهید کمی حرارت از دست بدهد و سپس استفاده کنید.

۶) مایعات گرم بنوشید

نوشیدن مایعات گرم از قبیل اب داغ یا چای و … هم تاثیر بسیار خوبی در تخلیه سینوس ها و درمان آن دارد. علاوه بر میل کردن ان ها همچنین در هنگام نوشیدن بخار منتر شده از این مایعات هم می تواند نقش خوبی در تخلیه و درمان بازی کند. با اینکه هر مایعات گرمی میتواند استفاده شود ولی استقدوس یکی از شناخته شده ترین و بهترین نوشیدنی ها برای این مورد است.

*خوردن سوپ و مایعات هم می تواند نقش مشابهی در درمان و تخلیه سینوزیت داشته باشد که نباید از ان ها غافل شد.

۷) ورزش کنید

اگر چه در شرایطی که از سینوس ها و درد های ان رنج میبرید زمان را مناسب برای ورزش کردن نمی بینید، ولی با این حال باید بدانید که یک ورزش ۱۰ تا ۱۵ دقیقه ای در به حرکت دامدن عضله های ازراف سینوس و در نتیجه تخلیه ان تاثیر دارد. اگر در فصل هایی که الرژی دارید نمی توانید خارج شوید در منزل آن را انجام دهید.

۸) انجام ماساژهای صورت

شاید برای شما جالب باشد ولی انجام چند ماساز بر روی قسمت های مختلف صورت میتواند باعث تخلیه سینوس ها شود. برای این کار تنها کافیست با دو انگشت اشاره و انگشت وسط شرع به ماساژ دادن به صورت حرکات دایره وار مابین دو ابرو، بالای بینی، اطراف و زیر چشم ها داشته باشید تا در تخلیه سینوس هانقش موثری بازی کنید.

نکته: اگر با انجام مراحل بالا و البته مراقبت های عمومی همچنین حفظ سر و پیشانی از باد سرد و گرم نگه داشتنشان و یا خشک کردن کامل سر پس از استحمام نتیجه حاصل نشد و یا از سینوزیت مزمن رنج میبردید بهترین گزینه مراجعه به پزشک برای طی کردن مراحل درمان برای شما است

شیطان که خود از آتش است، چگونه در جهنم خواهد سوخت؟

  • علی اسفندیاری
  • يكشنبه ۲۵ مهر ۹۵
  • ۱۳:۱۲


 شیطان که خود از آتش است، چگونه در جهنم خواهد سوخت؟


در داستان مشهوری به نام بهلول این اشکال این گونه پاسخ داده شده است:


💠 روزی ابوحنیفه د‌ر مد‌رسه مشغول تد‌ریس بود‌، بهلول هم د‌ر گوشه‌ای نشسته و به د‌رس او گوش می‌د‌اد‌. 

ابوحنیفه د‌ر بین د‌رس گفتن اظهار کرد‌ که امام جعفرصاد‌ق(علیه السلام) سه مطلب را اظهار می‌کند‌ که مورد‌ تصد‌یق من نیست. آن سه مطلب بد‌ین نحو است:


◀️ اول آنکه می‌گوید‌ که شیطان د‌ر آتش جهنم معذب خواهد‌ شد‌ و حال آنکه شیطان خود‌ش از آتش خلق شد‌ه و چگونه ممکن است آتش او را معذب کند‌ و جنس از جنس متأذی (اذیت) نمی‌شود‌. ‏


◀️ د‌وم آنکه می‌گوید‌ خد‌ا را نتوان د‌ید‌ و حال آنکه چیزی که موجود‌ است باید‌ د‌ید‌ه شود‌،‌ پس خد‌ا را با چشم می‌توان د‌ید‌. ‏


◀️ سوم می‌گوید‌: مکلف، فاعل فعل خود‌ است که خود‌ش اعمال را به جا می‌آورد‌ و حال آنکه تصور و شواهد‌ برخلاف این است، یعنی عملی که از بند‌ه سر می‌زند‌، از جانب خد‌است و به بند‌ه ربطی ند‌ارد‌.


  چون ابوحنیفه این مطلب را گفت، بهلول کلوخی از زمین برد‌اشت و به طرف او پرتاب کرد‌. از قضا آن کلوخ به پیشانی ابوحنیفه خورد‌، او را سخت ناراحت کرد‌ و سپس بهلول فرار کرد‌. 


شاگرد‌ان ابوحنیفه عقب او د‌وید‌ه، او را گرفتند‌ و چون با خلیفه قرابت د‌اشت، او را نزد‌ خلیفه برد‌ند‌ و جریان را به او گفتند‌.

بهلول جواب د‌اد‌: او را حاضر نمایند‌ تا جواب او را بد‌هم.😎


چون ابوحنیفه حاضر شد‌، بهلول به او گفت: از من چه ستمی به تو رسید‌ه؟

ابوحنیفه گفت: کلوخی به پیشانی من زد‌ه‌ای و پیشانی و سر من د‌رد‌ گرفت.

بهلول گفت: #د‌رد‌ را می‌توانی به من نشان د‌هی؟

ابوحنیفه گفت: مگر می‌شود‌ د‌رد‌ را نشان د‌اد‌؟

بهلول جواب د‌اد‌: تو خود‌ می‌گفتی موجود‌ را که وجود‌ د‌ارد‌ باید‌ د‌ید‌ و بر امام جعفر صاد‌ق(علیه السلام) اعتراض می‌کرد‌ی و می‌گفتی چه معنی د‌ارد‌ که خد‌ای تعالی موجود‌ باشد‌، ولی او را نتوان د‌ید‌. 


د‌یگر آنکه تو د‌ر اد‌عای خود‌، کاذب و د‌روغگویی که می‌گوئی کلوخ سر تو را د‌رد‌ آورد‌، زیرا کلوخ از جنس خاک است و تو هم از خاک آفرید‌ه شد‌ی، پس چگونه از جنس خود‌ متأذی (اذیت) می‌شوی؟


مطلب سوم، خود‌ گفتی که افعال بند‌گان از خد‌اوند‌ است، پس چگونه می‌‌توانی مرا مقصر کنی و مرا پیش خلیفه آورد‌ه‌ای و از من شکایت د‌اری و اد‌عای قصاص می‌نمائی؟


ابوحنیفه چون سخن معقول بهلول را شنید‌، شرمند‌ه و خجل شد‌ه از مجلس بیرون آمد‌.


نشستن بهلول در مسند هارون

  • علی اسفندیاری
  • يكشنبه ۲۵ مهر ۹۵
  • ۱۳:۰۲


نشستن بهلول در مسند هارون


روزی بهلول وارد قصر هارون شد و چون مسند ( جای ) خلافترا خالی و بلامانع دید فوراً بدون ترس


بالا رفت و بر جای هارون قرار گرفت . چون غلامان خاصدربار آن حال را مشاهده کردند فوراً بهلول


را با ضرب تازیانه از مسند هارون پایین آوردند . بهلول به گریه افتاد و در همین حال هارون سر رسید و


دید بهلول گریه می کند . از پاسبانان سبب گریه بهلول را سوال نمود . غلامان واقعه را به عرض هارون


رساندند . هارون آنها را ملامت نمود و بهلول را دلداری داد و نوازش نمود . بهلول گفت من بر حال تو


گریه می کنم نه بر حال خودم به جهت اینکه من به اندازه چند ثانیه بر جای تو نشستم ، اینقدر صدمه و


اذیت و آزار کشیدم و تو در مدت عمر که در بالای این مسند نشسته آیا تورا چقدر آزار و اذیت 

میدهند و تو از عاقبتامر خود نمی اندیشی ؟


حکایت دروغ مصلحتی

  • علی اسفندیاری
  • يكشنبه ۲۵ مهر ۹۵
  • ۱۲:۵۸



حکایت


در یکى از جنگها، عده اى را اسیر کردند و نزد شاه آوردند . شاه فرمان داد تا یکى از اسیران را


اعدام کنند . اسیر که از زندگى ناامید شده بود، خشمگین شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود


قرار داد که گفته اند: هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.


وقت ضرورت چو نماند گریز


دست بگیرد سر شمشیر تیز


ملک پرسید: این اسیر چه مى گوید؟


یکى از وزیران نیک محضر گفت : ای خداوند همی گوید:


والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس


ملک را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت .وزیر دیگر که ضد او بود گفت : ابنای جنس مارا


نشاید در حضرت پادشاهان جز راستی سخن گفتن .این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت . ملک


روی ازین سخن درهم آمد و گفت : آن دروغ پسندیده تر آمد مرا زین راست که تو گفتی که


روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خبثی . چنانکه خردمندان گفته اند : دروغ مصلحت آمیز


به ز راست فتنه انگیز


هر که شاه آن کند که او گوید


حیف باشد که جز نکو گوید


و بر پیشانى ایوان کاخ فریدون شاه ، نبشته بود:


جهان اى برادر نماند به کس


دل اندر جهان آفرین بند و بس


مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت


که بسیار کس چون تو پرورد و کشت


چو آهنگ رفتن کند جان پاک


چه بر تخت مردن چه بر روى خاک


داستان زیبای پادشاه و کنیزک

  • علی اسفندیاری
  • يكشنبه ۲۵ مهر ۹۵
  • ۱۲:۵۴

 


پادشاه و کنیزک


پادشاه قدرتمند و توانایی, روزی برای شکار با درباریان خود به صحرا رفت, در راه کنیزک زیبایی دید و عاشق او شد. پول فراوان داد و دخترک را از اربابش خرید, پس از مدتی که با کنیزک بود. کنیزک بیمار شد و شاه بسیار غمناک گردید. از سراسر کشور, پزشکان ماهر را برای درمان او به دربار فرا خواند, و گفت: جان من به جان این کنیزک وابسته است, اگر او درمان نشود, من هم خواهم مرد. هر کس جانان مرا درمان کند, طلا و مروارید فراوان به او میدهم. پزشکان گفتند: ما جانبازی میکنیم و با همفکری و مشاوره او را حتماً درمان میکنیم. هر یک از ما یک مسیح شفادهنده است. پزشکان به دانش خود مغرور بودند و یادی از خدا نکردند. خدا هم عجز و ناتوانی آنها را به ایشان نشان داد. پزشکان هر چه کردند, فایده نداشت. دخترک از شدت بیماری مثل موی, باریک و لاغر شده بود. شاه یکسره گریه میکرد. داروها, جواب معکوس میداد. شاه از پزشکان ناامید شد. و پابرهنه به مسجد رفت و در محرابِ مسجد به گریه نشست. آنقدر گریه کرد که از هوش رفت. وقتی به هوش آمد, دعا کرد. گفت ای خدای بخشنده, من چه بگویم, تو اسرار درون مرا به روشنی میدانی. ای خدایی که همیشه پشتیبان ما بودهای, بارِ دیگر ما اشتباه کردیم. شاه از جان و دل دعا کرد, ناگهان دریای بخشش و لطف خداوند جوشید, شاه در میان گریه به خواب رفت. در خواب دید که یک پیرمرد زیبا و نورانی به او میگوید: ای شاه مُژده بده که خداوند دعایت را قبول کرد, فردا مرد ناشناسی به دربار میآید. او پزشک دانایی است. درمان هر دردی را میداند, صادق است و قدرت خدا در روح اوست. منتظر او باش.


فردا صبح هنگام طلوع خورشید, شاه بر بالای قصر خود منتظر نشسته بود, ناگهان مرد دانای خوش سیما از دور پیدا شد, او مثل آفتاب در سایه بود, مثل ماه میدرخشید. بود و نبود. مانند خیال, و رؤیا بود. آن صورتی که شاه در رؤیای مسجد دیده بود در چهرة این مهمان بود. شاه به استقبال رفت. اگر چه آن مرد غیبی را ندیده بود اما بسیار آشنا به نظر میآمد. گویی سالها با هم آشنا بودهاند. و جانشان یکی بوده است.


شاه از شادی, در پوست نمیگنجید. گفت ای مرد: محبوب حقیقی من تو بودهای نه کنیزک. کنیزک, ابزار رسیدن من به تو بوده است. آنگاه مهمان را بوسید و دستش را گرفت و با احترام بسیار به بالای قصر برد. پس از صرف غذا و رفع خستگی راه, شاه پزشک را پیش کنیزک برد و قصة بیماری او را گفت: حکیم، دخترک را معاینه کرد. و آزمایشهای لازم را انجام داد. و گفت: همة داروهای آن پزشکان بیفایده بوده و حال مریض را بدتر کرده, آنها از حالِ دختر بیخبر بودند و معالجة تن میکردند. حکیم بیماری دخترک را کشف کرد, امّا به شاه نگفت. او فهمید دختر بیمار دل است. تنش خوش است و گرفتار دل است. عاشق است.


عاشقی پیداست از زاری دل نیست بیماری چو بیماری دل


درد عاشق با دیگر دردها فرق دارد. عشق آینة اسرارِ خداست. عقل از شرح عشق ناتوان است. شرحِ عشق و عاشقی را فقط خدا میداند. حکیم به شاه گفت: خانه را خلوت کن! همه بروند بیرون، حتی خود شاه. من میخواهم از این دخترک چیزهایی بپرسم. همه رفتند، حکیم ماند و دخترک. حکیم آرام آرام از دخترک پرسید: شهر تو کجاست؟ دوستان و خویشان تو کی هستند؟ پزشک نبض دختر را گرفته بود و میپرسید و دختر جواب میداد. از شهرها و مردمان مختلف پرسید، از بزرگان شهرها پرسید، نبض آرام بود، تا به شهر سمرقند رسید، ناگهان نبض دختر تند شد و صورتش سرخ شد. حکیم از محلههای شهر سمر قند پرسید. نام کوچة غاتْفَر، نبض را شدیدتر کرد. حکیم فهمید که دخترک با این کوچه دلبستگی خاصی دارد. پرسید و پرسید تا به نام جوان زرگر در آن کوچه رسید، رنگ دختر زرد شد، حکیم گفت: بیماریت را شناختم، بزودی تو را درمان میکنم. این راز را با کسی نگویی. راز مانند دانه است اگر راز را در دل حفظ کنی مانند دانه از خاک میروید و سبزه و درخت میشود. حکیم پیش شاه آمد و شاه را از کار دختر آگاه کرد و گفت: چارة درد دختر آن است که جوان زرگر را از سمرقند به اینجا بیاوری و با زر و پول و او را فریب دهی تا دختر از دیدن او بهتر شود. شاه دو نفر دانای کار دان را به دنبال زرگر فرستاد. آن دو زرگر را یافتند او را ستودند و گفتند که شهرت و استادی تو در همه جا پخش شده، شاهنشاه ما تو را برای زرگری و خزانه داری انتخاب کرده است. این هدیهها و طلاها را برایت فرستاده و از تو دعوت کرده تا به دربار بیایی، در آنجا بیش از این خواهی دید. زرگر جوان، گول مال و زر را خورد و شهر و خانوادهاش را رها کرد و شادمان به راه افتاد. او نمیدانست که شاه میخواهد او را بکشد. سوار اسب تیزپای عربی شد و به سمت دربار به راه افتاد. آن هدیهها خون بهای او بود. در تمام راه خیال مال و زر در سر داشت. وقتی به دربار رسیدند حکیم او را به گرمی استقبال کرد و پیش شاه برد، شاه او را گرامی داشت و خزانههای طلا را به او سپرد و او را سرپرست


خزانه کرد. حکیم گفت: ای شاه اکنون باید کنیزک را به این جوان بدهی تا بیماریش خوب شود. به دستور شاه کنیزک با جوان زرگر ازدواج کردند و شش ماه در خوبی و خوشی گذراندند تا حال دخترک خوبِ خوب شد. آنگاه حکیم دارویی ساخت و به زرگر داد. جوان روز بروز ضعیف میشد. پس از یکماه زشت و مریض و زرد شد و زیبایی و شادابی او از بین رفت و عشق او در دل دخترک سرد شد:


عشقهایی کز پی رنگی بود


عشق نبود عاقبت ننگی بود


زرگر جوان از دو چشم خون میگریست. روی زیبا دشمن جانش بود مانند طاووس که پرهای زیبایش دشمن اویند. زرگر نالید و گفت: من مانند آن آهویی هستم که صیاد برای نافة خوشبو خون او را میریزد. من مانند روباهی هستم که به خاطر پوست زیبایش او را میکشند. من آن فیل هستم که برای استخوان عاج زیبایش خونش را میریزند. ای شاه مرا کشتی. اما بدان که این جهان مانند کوه است و کارهای ما مانند صدا در کوه میپیچد و صدای اعمال ما دوباره به ما برمیگردد. زرگر آنگاه لب فروبست و جان داد. کنیزک از عشق او خلاص شد. عشق او عشق صورت بود. عشق بر چیزهای ناپایدار. پایدار نیست. عشق زنده, پایدار است. عشق به معشوق حقیقی که پایدار است. هر لحظه چشم و جان را تازه تازهتر میکند مثل غنچه.


عشق حقیقی را انتخاب کن, که همیشه باقی است. جان ترا تازه میکند. عشق کسی را انتخاب کن که همة پیامبران و بزرگان از عشقِ او به والایی و بزرگی یافتند. و مگو که ما را به درگاه حقیقت راه نیست در نزد کریمان و بخشندگان بزرگ کارها دشوار نیست.


سوسمار مهربان

  • علی اسفندیاری
  • يكشنبه ۲۵ مهر ۹۵
  • ۱۲:۴۱

 


سوسمار مهربان


روز خیلی گرمی بود، سوسماری با بچه ‏هایش توی باتلاق کنار آبگیر تن‏شان را به گل می‏زدند. از گرمای هوا کلافه شده بودند. به طرف آب رفته و بدن‏شان را در آب خنک فرو بردند. احساس بهتری پیدا کردند و از آب خنک لذت می‏بردند.


چند دقیقه‏ی بعد، صدای وحشتناکی شنیده شد. سوسمار به بچه ‏هایش گفت: «شکارچی‏ها در حال نزدیک شدن هستند. بهتر است که دور شوید.» بچه سوسمارها سریع دور شدند. شکارچی‏ها نزدیک آبگیر رسیدند.


یکی از شکارچی‏ها که اسمش بیل بود به دوستش، هری، گفت: «می‏توانیم کیف و کفش زیبایی از پوست این سوسمارها درست کنیم.»


هری گفت: «امیدوارم امروز بتوانیم سوسمار زیبایی شکار کنیم.»


بعد داخل باتلاق رفت. پاهایش در باتلاق گیر کرد. ته تفنگش را در گل فرو کرد. می‏خواست بیرون بیاید؛ اما نمی‏توانست. هر چقدر تلاش می‏کرد که از باتلاق بیرون بیاید، بیشتر در گل فرو می‏رفت. بیل دستش را گرفت؛ اما نتوانست به او کمک کند. هری ترسیده بود و فریاد می‏کشید.


بیل به اطراف دوید تا کمک بیاورد؛ اما فایده‏ای نداشت. ناگهان سوسمار به طرف هری آمد. شاید طعمه‏ی خوبی برای بچه ‏هایش پیدا کرده بود. سوسمار نزدیک‏تر شد. چند بار تنش را داخل گل باتلاق فرو کرد و بیرون آمد. هری پشت سوسمار بود. سوسمار به کنار ساحل آمد، هری را روی زمین گذاشت و دوباره داخل آبگیر رفت. بیل دوید و دوستش را در آغوش گرفت و گفت: «آن سوسمار تو را نجات داد.»


هری و بیل هر دو کنار هم ایستادند و دور شدنسوسمار را تماشا کردند. هری تفنگش را داخل باتلاق انداخت و گفت: «دیگر هرگز سوسماری را شکار نخواهم کرد.»


بیل نیز تفنگش را توی باتلاق انداخت و گفت: «من هم دیگر به آن نیازی ندارم.»


چکشِ چوبی ثروت

  • علی اسفندیاری
  • يكشنبه ۲۵ مهر ۹۵
  • ۱۲:۳۷



چکشِ چوبی ثروت


در زمانهای بسیار دور، پسر فقیری زندگی میکرد. او عادت داشت به بیرون از خانه برود و هیزم گرد


آوری کند. خانوادهاش عادت داشتند چوبهایی را که او گرد میآورد، بفروشند.


روزی او مانند همیشه برای بریدن چوب به کوهستان رفت. همیشه وقتی بعد از ظهر فرا میرسید،


گرسنهاش میشد و دنبال چیزی میگشت که گرسنگیاش را برطرف کند. از بخت خوبش درخت گردویی


پیدا کرد که در جنگل روییده بود. او بالای درخت رفت و شروع کرد به کندن گردوها.


او یکی از گردوها را کند و آن را در جیبش کذاشت و با خود گفت: این برای پدرم.


یک گردوی دیگر کند و گفت: این برای مادرم.


گردوی سومی را کند و گفت: این برای برادرم.


گردوی چهارمی را کند و گفت: این برای خواهرم.


و گردوی پنجمی را در دهانش گذاشت و گفت: حالا یکی برای خودم.


سپس بیشتر گردو برداشت و خورد تا اینکه سیر شد.


زمانی که به خانه بر میگشت خورشید غروب کرده بود و هوا داشت تاریک میشد. بنابراین ایستاد تا


شب را در عبادتگاه سر راه بگذراند. او تنها و آرام روی زمین نشسته بود و احساس ترس میکرد. به


جایی بالای تالار رفت تا از دیدها پنهان باشد.


در نیمهی شب با شنیدن صدای فریاد از بیرون شگفت زده شد و سپس گروهی از جنها را دید که به


تالار هجوم آوردند در حالیکه با سرزندگی با هم گپ میزدند: امروز کجا بودی؟


من دور دمِ یه گاو خودم را آویزان کرده بودم


من چشم انتظار یک پسربچه بودم، اما اون خیلی سخت این روزها پیدا میشود، اینطور نیست؟


من همهی روز را برای دست انداختن یک پسر گذراندم.


من در یه خندق می پریدم و حبابها را توی گل فوت میکردم.


من در شکاف یه سنگ، توی دیوار خوابیده بودم.


من زیر زمین پایکوبی میکردم.


هر یک از جنها کاری را که در روز انجام داده بودند بازگو کردند. سپس یکی از آنها که به نظر


میرسید رهبر باشد، گریه کرد و گفت: کافیست، بگذارید کمی نوشیدنی بخوریم. من فکر میکنم شما خیلی


گرسنه باشید، اینطور نیست؟


یکی از جنها یک چکش چوبی از کمربندش درآورد و روی زمین میزد: اجی، مجی لا ترجی، بیا بیرون،


برنج پخته.


بیدرنگ یک بشقاب بزرگ برنج پخته معلوم نبود از کجا پدیدار شد.


اجی، مجی، لاترجی، بیا بیرون، آب میوه.


بی درنگ یک بشکهی آب میوه میانهی تالار نمایان شد. به همین شیوه ماهی، گوشت، تخممرغ، میوه و


چیزهای خوشمزهی دیگری که آنها دوست داشتند برایشان آورده شد. به هر روی، آنها با همهی آن


خوردنیها مهمانی گرفتند.


پسر که بالای چوب سقف پنهان شده بود این صحنهها را با نور کم پنجرهی کاغذی در پایین تماشا کرد


و بعد احساس کرد که دلش ضعف میرود. بنابراین گردویی از جیبش درآورد و آن را با دندانش باز کرد.


صدایی که پسر ایجاد کرد باعث ترس همهی جنها شد، آنها فریاد زدند و گفتند: کمک! کمک! سقف دارد


می افتد. ما باید برویم بیرون.


همه با شتاب از تالار گریختند، در حالیکه همهی خوراکیها و چکش چوبیشان را رها کرده بودند.


پسر از سقف پایین آمد و همهی شکمش را پر کرد. سپس چکش چوبی جادویی را برداشت و تلاش کرد


تا آن را بیازماید. آن را به زمین کوبید و گفت: اجی، مجی، لاترجی، بیرون بیایید لباسها.


ناگهان در آنجا یک کت و شلوار کامل نمایان شد. سپس دوباره چکش را روی زمین کوبید و همانگونه


که آرزو کرده بود یک جفت کفش هم ظاهر شد. پسر از این کشف غیر منتظرهاش به هیجان آمد و در


حالیکه خیلی خوشحال بود اسمش را گذاشت چکش چوبی ثروت. چکشی که همیشه نامش را شنیده بود،


اما هیچ کسی تا آن موقع آن را ندیده بود.


بامداد فردای آن شب با شتاب به همراه چکش به خانهاش برگشت. خانوادهاش و همسایه ها از برنگشتن


او به خانه در شب گذشته بسیار نگران شده بودند و آن روز با خیال راحت به داستان او گوش دادند،


ماجرای گردوها، عبادتگاه، جنها، چکش و همه چیز را بازگو کرد. خانوادهاش بسیار شادمان شدند که


چکش را به دست آورده، آن موقع آنها میتوانستند به سادگی زندگی کنند و در پایان به طور کامل پولدار


شوند.


اکنون در روستای نزدیک خانهی مرد پسری طمعکار و خودخواه بود. زمانی که شنید دوستش ناگهان


پولدار شده است نزد او آمد و از او دربارهی راز خوشبختیاش پرسید. پسر راستگو همهی تجربهاش را


برای او بازگو کرد.


بنابراین پسر خودخواه، بهراستی احساس راحتی میکرد. او که در زندگیش به کوهی برای گردآوری


چوب نرفته بود، رفت و درخت گردو را پیدا کرد. در پایان، پس از جستجوی خسته کننده، او آن را پیدا


کرد، گردویی از درخت کند و خورد. سپس چند تا گردو برای پدر و مادرش کند و سپس با شتاب به سوی


عبادگاه رفت در حالیکه هنوز هوا روشن بود او بسیار بیتاب بود. او در تالار چشم به راه ماند تا به طور


کلی هوا تاریک شد و سپس به بالای تالار رفت و در بالای چوب سقف پنهان شد.


در میان شب جنها پیدایشان شد و با چکش شروع کردند روی زمین کوبیدن و مهمانیشان را آغاز


کردند. پسر خودخواه همچنین بیتاب چشم به راه بود تا اینکه جنها شر


بتهایشان را خوردند و کلّهشان


که گرم شد، پسر گردو را از جیبش بیرون آورد و با دهانش آن را باز کرد. این بار جنها از صدا نترسیدند،


اما تنها به بال نگاه کردند و گفتند: اونجا او رفته بالا. ما دیگر گول نمیخوریم. آن را بیرون بیاورید پیش


از اینکه عیشمان را کور کند.


بنابریان پسر خودخواه از بالای چوب سقف پایین کشیده شد. جنها دور او در کف تالار نشستند و


برای او دادگاه تشکیل دادند.


رئیس جنها پرسید: با این انسان حریص چه کار کنیم؟


بقیه فریاد زدند: دارش بزنید، دارش بزنید.


این خیلی مجازات سختی است. تازه این یک پسر بچه است. من پیشنهاد میدهم زبانش را بکشیم.


شوار پیشنهاد او؛ یعنی رییس را پذیرفتند، و بنابراین یکی از جنها با چکش روی زبان او ضربة آرامی


زد و اینگونه خواند: اجی، مجی، لا ترجی، این زبان به اندازهی سه متر بیرون بیاید.


ناگهان زبانش شروع کرد به رشد کردن تا اینکه درازی زبان سه متر شد. سپس جنها او را از تالار


بیرون انداختند.


او با درد و ناتوانی و بهسختی تلو تلو خوران زبانش را پشتش گذاشته بود و به سختی راه می فرت. او


به رودخانه ای رسید و دید که آن رودخانه پل ندارد و بنابراین زبانش را به آن سوی رودخانه کشید، به


گونهای که بتواند پلی برای رفتن مردم درست کند. او از خودخواهیاش شرمنده شد و ذهنش را آماده کرد


تا به مردم خدمت کند. مسافران با سپاسگزاری از روی پلی که او درست کرده بود، میگذشتند، اما مردی


که با چپق از روی پل می گذشت، تنباکوی سوختهاش روی زبان او افتاد. او از درد پرید و توی رودخانه


افتاد.


پسر خوب (همان پسر مستمندی که خوش قلب بود و پولدار شده بود) این خبر را شنید و برای نجات


او آمد. با سختی بسیار او برای نجاتش برنامه ریزی کرد و سپس چکشش را برداشت و بهآرامی زد روی


آن زبان بسیار بزرگ و گفت: اجی، مجی، لاترجی، زبان! کوتاه شو.


همان دم زبان به اندازهی مناسبش درآمد. بنابراین او شفا یافت و دیگر هیچگاه کارهای خودخوهانهاش


را در طول همهی زندگیش انجام نداد.


پای کیک پنیری عصرانه ای لذیذ و. مقوی

  • علی اسفندیاری
  • يكشنبه ۲۵ مهر ۹۵
  • ۰۷:۱۸


 مادرها با شروع سال تحصیلی و با دغدغه تغذیه دانش آموزان و میان وعده ها رو به رو هستن، به همین منظور ما این آموزش را برای رفع این مشکل برای شما عزیزان قرار دادیم.

مواد لازم:

  • مارشمالو (18) عدد
  • بیسکویت (8) عدد
  • شیر (3/4) شیر پیمانه
  • خامه (1) پیمانه
  • شکر (3/4) پیمانه
  • چیپس شکلات (1 1/2) پیمانه
  • خامه (1/2) پیمانه

طرز تهیه پای کیک پنیری عصرانه ای لذیذ و مقوی

طرز تهیه:

1-ابتدا بیسکویت ها را خورد میکنیم و داخل قالب را با فویل می پوشانیم.
 
طرز تهیه پای کیک پنیری عصرانه ای لذیذ و مقوی

2-سپس شیر را به بیسکویت اضافه میکنیم و به مدت 10 دقیقه درون فر می گذاریم تا روی آن طلایی شود.
 
طرز تهیه پای کیک پنیری عصرانه ای لذیذ و مقوی

3-مارشمالو را 30 ثانیه درون مایکروویو می گذاریم تا کاملا آب شود خامه و شکر را به آن اضافه میکنیم و به خوبی هم میزنیم و روی بیسکویت میریزیم و به مدت نیم ساعت درون یخچال می گذاریم.
 
طرز تهیه پای کیک پنیری عصرانه ای لذیذ و مقوی

4-سپس شکلات را به صورت حرارت غیر مستقیم و یا درون مایکروویو آب میکنیم و خامه را اضافه میکنیم و به خوبی هم میزنیم و پس از گذشت یک ربع روی مارشمالو میریزیم.
 
طرز تهیه پای کیک پنیری عصرانه ای لذیذ و مقوی

5-سپس به مدت 3 ساعت درون فریزر می گذاریم و سپس به اندازه های دلخواه تقسیم میکنیم.
 
طرز تهیه پای کیک پنیری عصرانه ای لذیذ و مقوی

قصه ها
برای "بیدار کردن" ما
نوشته شدند ؛
اما تمام عمر
ما برای "خوابیدن"
از آن ها استفاده کردیم ...!