- علی اسفندیاری
- چهارشنبه ۸ دی ۹۵
- ۱۷:۵۰
مناجات دانش آموز با خدا :
پروردگارا سال گذشته هنگام امتحان خواستم تقلب کنم ، معلم از راه رسید ؛ رنگ از رخسارم پرید ؛
برگه امتحانی ام را گرفت و کشید و آن را از هم درید و چنان کشیده ای به صورتم کشید که برق سه فاز از چشمم پرید و صدایش را مادرم در خانه شنید !
الهی سوگند به بلندای درخت چنار و به ترشی رب انار ؛
ترحمی بنما بر این بنده بی مقدار ؛ بی کار و بی عار که دمارش را برآورده روزگار !
ای خالق مدرسه
و ای به وجود آورنده فرمول های حساب و هندسه ؛
ای خدای عزیزم ،
بیزارم از این نیمکت و میزم ؛
دانش آموزی سحر خیزم که هر روز صبح زود ساعت ۱۰ از خواب بر می خیزم ؛
و روز های شنبه تا چهارشنبه اغلب از مدرسه می گریزم ؛
که من انسانی نحیفم و در کلاس درس بسیار ضعیفم ؛
اگر چه نزد معلم و دانش آموزان خیلی خوار و خفیفم ؛ ولی خارج از مدرسه به هرکاری حریفم !
ای خالق شهرستان های کرمان و یزد و رشت ؛ نمره انضباط مرا داده اند هشت ؛
دیگر به چه امیدی می توان سر کلاس درس نشست ؟ ؛ آنجا که معلم هم نمیکند گذشت ؛
چه کنم اگر سر نگذارم به کوه و به دشت ؟ ؛
الهی می دانی که من کیستم ؛ هرچند که دانش آموزی فعال و درس خوان نیستم ؛ ولی چقدر عاشق نمره بیستم
ای خالق آموزگار و ای سازنده مداد و خط کش و پرگار ، آن چنان هدایتم کن تا این معنی را بدانم که اگر معلم خودش درس را میداند پس چرا از من میپرسد و اگر نمیداند چرا از دیگران و آن هایی که میدانند نمیپرسد ؟
ای آفریدگار خودکار بیک ؛ سوگند به کتاب های شیمی و فیزیک ؛ و فرمول اسید اتانوئیک ؛ که مشتاقم به یک دست لباس شیک ؛
و از خوراکی ها آرزومندم به خوردن قیمه با ته دیگ ؛ولی اگر نبود راضی ام به یکی دو سیخ شیشلیک!
الهی از مدرسه بسیار دلتنگم و در کلاس درس همیشه منگم و با دو ابر قدرت شرق و غرب یعنی بابا و معلم همیشه در جنگم ولی در ساعت تفریح بسیار زرنگم !!! اصن دروغ چرا ؟ حقیقت آن است که در یک کلام برای خانه و مدرسه بسیار مایه ننگم … ⚫️