- علی اسفندیاری
- يكشنبه ۲۶ دی ۹۵
- ۱۱:۴۵
امروز حس نوشتن نبود
نه حس جوک نه داستان نه شعر
یادمه روزهای اولی که اومدم سراغ وبلاگ نویسی ظرف چند روز کلی دنبال کننده پیدا کردم کلی وبلاگ باحال رو هم دنبال کردم( اماظاهرا دوران وبلاگ نویس ها رو به اتمامه بخاطر شبکه های مجازی مثل تلگرام ) البته اون موقع تو بلاگفا بودم دوران خوشی بود با دوستانی که هر روز سوژه ای برای نوشتن پیدا میکردند و با لشگری از سوال زمین و زمان را زیر سم اسب انتقاد میکشیدند و هیچ سوژه ای از تیزی قلمشان در امان نبود
کسانی که هیچ وقت اونها رو ندیدم هیچ وقت صدا شونو نشنیدم اما سالها با هم بودیم و از خوشی هم شاد میشدیم و در سختی ها به هم امید دادیم هنوز تاریخ تولدبعضی شان را به یاد دارم و غرغر های آن روزتان را که چرا کسی بجز فلان بانک تاریخ تولدم رو یادش نبود
امروز اومدم بنویسم دلم گرفت چون دیگه هیچ کدوم تون نیستید مثل یک خانواده بودیم که هر اتفاقی می افتاد اول برای هم مینوشتیم درد و دلهایی با هم کردیم که با نزدیک ترین دوستان حقیقی خودمون نکردیم
دوستان من پستهای خدا حافظی تک تک تون رو بارها خوندم
اون روز نگفتم ولی اشک تو چشمام جمع شده بود
یکی یکی رفتید..........
من ماندم و من
میخوام بنویسم ولی وقتی شما نیستید حس نوشتنم نیست
نمیدونم کجایین
نمیدونم چیکار میکنین
امروز دلم واستون تنگ شده جاتون خالی خالیه
امیدوارم یه روز این نوشته رو بخونید
دوستون دارم
هرجا هستید امیدوارم موفق و پیروز باشید