داستان طنز خرید

  • علی اسفندیاری
  • شنبه ۳ مهر ۹۵
  • ۲۰:۱۰


یه خانم رفت خرید...

وقتی کیفشو باز کرد تا حساب کنه صندوقدار یه کنترل تلویزیون توی کیفش دید...


او (صندوقدار) نتونست کنجکاوی (فضولی) خودشو کنترل کنه...

سوال کرد:

شما همیشه کنترل تلویزیون رو با خودتون حمل می کنید؟


خانم جواب داد:

نه، نه همیشه، اما شوهرم نپذیرفت امروز برای خرید منو همراهی کنه...!!!


نکته اخلاقی:

همسرتون را همراهی کنید.


داستان ادامه دارد.....


مغازه دار میخنده و همه ی اقلامی را که خانم خریداری کرده بود ازش پس می گیره...


خانم از این عمل شوکه شد و ازمغازه دار پرسید که چکار میکنه؟


مغازه دارگفت:

شوهرتون کارت اعتباری شمارو مسدود کرده...


نکته اخلاقی:

به سرگرمی های شوهرتون احترام بگذارید...


داستان ادامه دارد.....


خانم کارت اعتباری شوهرش رو که کف رفته بود از کیفش بیرون آورد (متاسفانه شوهرش کارت خودشو مسدود نکرده بود)...


نکته اخلاقی:

قدرت همسر را دست کم نگیرید...


باز هم ادامه دارد.....


وقتی خواست از کارت همسرش استفاده کند دستگاه از او خواست تا کدی را که به موبایل همسرش ارسال شده است را وارد کند...


نکته اخلاقی:

وقتی مردان در حال شکست هستند ماشین ها از آنها حفاظت میکنند...


همچنان ادامه دارد.....


وقتی خانم با ناراحتی قصد بازگشت به سمت خانه را داشت یک مسیج از موبایل همسرش برایش آمد که کد را برایش فرستاده بود...


سرانجام او اقلام را خرید و با خوشحالی به خانه برگشت...


نکته اخلاقی:

در باره مردان چه فکری می کنید...!!!

مرد همیشه خودش را فدای همسرش میکند...!!!


زندگی یک چالش مستمر و پایان ناپذیر است...!!!


ما ثروتمند نمیشویم با آنچه در جیبمان است...!!!


اما...

ما ثروتمند هستیم با آنچه در فکرمان است...

زندگی یعنی تفاهم با هم نه جنگیدن باهم 

زندگی یعنی خندیدن با هم نه خندیدن به هم



  • نمایش : ۲۷۸
  • مناقصات
    ممنون از سایتتون
    خواهش 
    خوشحالم که خوشتون اومد 
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    قصه ها
    برای "بیدار کردن" ما
    نوشته شدند ؛
    اما تمام عمر
    ما برای "خوابیدن"
    از آن ها استفاده کردیم ...!